۶۰۹

سلام بر آنان که زندگی مجبورمان کرد بی آنها روزگار بگذرانیم

حال آنکه آنها، در قلب مان زیباترین داستان ها بودند.


۶۰۴

زودتر از من بمیر!

تنها کمی زودتر،

تا تو آنی نباشی که مجبور است

راه خانه را تنها برگردد...


۵۸۷

اما شکوفه نداد و فهمیدم،

من خاک مناسبی برای او نیستم.


۵۷۷

هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت


۵۷۳

من تو را همانطور دوست داشتم

که آرزو می کردم یکی مرا دوست بدارد.


۵۷۰

بینمون فاصله ست.

ولی اینایی که بهم نزدیکن

منو به اندازره تو بلد نیستن.


۵۶۹

اگه تا ابد دلم واست تنگ موند چی؟


۵۶۱

بعضی وقتها ما نمیخوایم خوب شیم،

چون درد، آخرین یادگاری از چیزیه که از دست دادیم.


۶۵۷

عشق یعنی

به یکی قدرتی بدی که بتونه نابودت کنه

ولی باور داشته باشی این کار رو نمی کنه .


۶۵۳

ما هیچ کدوم آدم های ضعیفی نیستیم

فقط خودمون انتخاب می کنیم در برابر کی، بی دفاع باشیم.


۵۷۶

بند ِ دل ِ من
به لبخندهای تو بند است.
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم.


۵۵۵

و من برا ی زندگی، تو را بهانه می کنم

۵۱۶

من وسعت این جهان را نمی‌خواهم
تنگنای آغوش تو را می‌خواهم

۵۱۴

سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم ترا

هر قدر افشرده ای دل را، بیفشارم ترا


۵۰۷

اولین اتفاق خوب سال جدیدم باش !


۵۰۰

من می روم تا عشق سهم دیگران باشد

این عشق را می خواستم روزی به هر قیمت

حالا نمی خواهم اگر هم رایگان باشد


394

خوش به حال باد

گونه هایت را لمس می کند 

و هیچ کس از او نمی پرسد

با تو چه نسبتی دارد.


390

دوست داشتنت را 

از سالی به سال دیگر جابجا می کنم، 

مثل کودکی که مشقش را 

در دفتری تازه پاکنویس می کند. 


389

وقتی  آدم کسی را دوست دارد 

همیشه 

چیزی برای گفتن و نوشتن به او دارد. 


388

بهار آمده اما 

هوا هوای تو نیست. 


387

ای به راهت لب هر پنجره 

یک جفت نگاه 

من چرا 

اینقدر از آمدنت مایوسم 


385

بابا لنگ دراز عزیز 

بعضی آدمها را نمی شود داشت 

فقط می شود دوستشان داشت 


383

تو جمعه منی 

بهترین روز هفته ام 

که آفتابش بالا نیامده 

به غروب می رسد. 


377

کاش دنیا کوچه‌ی من بود

و کوچه‌ی تو

و کسی برای کسی

از راه دور نامه نمی‌نوشت.


375

آرزو می کردم 

که تو خواننده شعرم باشی. 

راستی شعر مرا می خوانی؟ 


371

از بهار تقویم می ماند 

از من

استخوان هایی که، 

روزی تو را دوست داشتند. 


369

تو بیایی همه ساعت ها و ثانیه‌ها 

از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند 


367

افتاده به حوض دلم

آن ماهی عشقت

فیروزه ای و سرخ

چه پیوند قشنگی


366

دو عدد پا و کمی شهر و قدم های خیال

تا خود صبح به دنبال توام

کاش خیابان باشد


365

وقتی می روی

در دنیا را ببند

که تمام شود.


364

دنیا جایی است

که ما مردها عاشق یک زن می شویم

و آن زن را غمگین تر می کنیم.


363

دلتنگی اتفاق عجیبی است

گویی خواهی مرد

ولی نمی میری


362

هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت

این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست


361

من با رخ چون خزان زردم بی تو

تو با رخ چون بهار چونی بی من


356

بی اتفاق تازه ای امسال هم گذشت

کی می شود به نام تو تحویل سال من؟


355

کارم تمام است
مثل نقشه لو رفته ی یک گنج
دوستش دارم

و می داند!


353

به رویدادی بزرگ محتاجم 

اتفاقی که بی خبر باشد 

کاش وقتی به خانه برگشتم 

کفش های تو پشت در باشد 


352

موج را

 آغوش سنگ، آرام می سازد 

بمان 


350

بیا برگرد، با هم گاه...

با هم راه...با هم...آه

مرا را دور از تو خواهد کشت 

«با هم » های بعد از تو 

349

می خواهم خیال کنم

آنکه دوستش داری

منم

همان که برایش شعر می گویی.


348

کجاها که تو را با خود نبرده‌ام!
کجاها که تو را با خود نکشانده‌ام!
همسفرم بوده‌ای هر لحظه

در جاده‌های مه آلود خیال



346

عاشق اسمم می شوم

وقتی تو صدایم می کنی.


336

کسی بیاید 

ما را دعوت کند به رفتن 

به رفتن از تمام کسانی که رفته اند 

و ما هنوز در آنها مانده ایم. 


335

هیچ ندارم، 

فقط دوستت دارم. 

فرزندی هم ندارم 

که بعد مرگم 

وارث دوست داشتن تو باشد. 


334

لب بر لبم  نهاد و به من گفت با نگاه

اینک همان لبی که قرارِ تو برده بود


333

قلب، لانه‌ ی گنجشک نیست 

که در بهار ساخته بشود 

و در پاییز باد آن را با خودش ببرد.


332

تنهایی ام 

کلاف آخر مادر بزرگ! 

عمرش به تمام کردنش 

قد نداد.


331

پرنده های زخمی 

یا خوب می شوند و می پرند 

یا خوب نمی شوند و می میرند. 

پرنده من اما 

درست وقتی که خوب شد، مرد.!


330

دلتنگم 

شبیه ایستگاه بعدی 

برای مسافری که 

در ایستگاه قبلی پیاده می شود. 


329

چقدر دلم می خواهد 

یک دل سیر بخوابم. 

درست مثل مادر بزرگ 

که سالهاست خوابیده...