آدمها به زندگی شما برمی گردند،
بعد از اینکه از شخصی که فکر می کردند بهتر از شماست ،
ناامید می شوند.
می دانم چرا هیچ گاه به یاد من نیستی،
من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی.
انسان به زخم ها بیشتر می اندیشد تا مرهم ها.
آدما یه بار، دو بار، نهایتا سه بار بهت میگن از این رفتارت بدشون میاد،
دفعه بعدی مطمئن باش که دیگه رفتارت مهم نیست؛
چون دیگه از خودت بدشون میاد.
من همش حس می کنم که دیرم شده و باید عجله کنم.
نمی دونم کجای زندگی باید برسم که
با خیال راحت بشینم و استراحت کنم.
ولی می دانی تاخ ترین اتفاقی که بینمان افتاد چه بود،
اینکه دو تا غریبه شدیم که همه چیز را می دانند.
میخوام تبدیل بشم به نبودن طولانی،
اسمم که بیاد بگن، اون؟
خیلی وقته ازش خبری نیست...
اصلا معلوم نیست کجاست.
از اونی که توی خستگی و خواب و بیداریات
گوشیت رو محکم می چسبیدی
تا ویبره گوشیت بیدادت کنه
و پیامش رو بی جواب نزاری،
چه خبر؟
به وقت اولین دیدار هیچ آهنگی گوش نده،
هیچ عطری نزن،
مکانش را زیاد دوست نداشته باش،
و دلیلش را هیچ وقت نپرس!
وقتی وابستگی احساسیت به کسی رو از دست میدی،
متوجه میشی چقدر اون آدم معمولی بوده
و این فقط انرژی و عشق تو بوده که اون آدم رو خاص کرده!