۵۹۸

رفتنت خواب بدی بود دلم می‌خواهد
که از این خواب پریشان بپرم گریه کنم


از خودِ صبح فقط منتظرم شب برسد
تا پتو را بکشم روی سرم گریه کنم


۵۹۷

برای خانه همسایه ات 

چراغ آرزو کن

قطعا حوالی خانه تو نیز ، روشن خواهد شد.


۵۹۶

زینبه سس ور آی بابا

تازه نفس ور آی بابا

مظلوم بابا ، غریب بابا


۵۹۵

رشته ای بر گردنم افکنده دوست

می کشد هر جا که خاطرخواه اوست


۵۹۴

مامان همیشه می گفت:

" آدام گرک قاباغینا گلنه متحمل اولا "

حالا می بینم راست می گفت. 

جز این راه رستگاریی نیست.


۵۹۳

خدایا رفتار و گفتارم را مناسب و شایسته سن و سال و موهای سفیدی که روی سرم روییده اند بگردان. آمین !



۵۹۲

یک بار گفتم خدایا بزرگم کن . 

به گمانم این مصایب نتیجه آن دعا باشد.


۵۹۱

یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را
یک بار به نام من محتاج بینداز

۵۹۰

 لطفا چشمها ، خوابها و خاطره هایم رو به من پس بده.

می خواهم دنیا را همان طوری که سال ها می دیدم ببینم .

می دانم آن بیرون دنیا مثل همیشه زیبا و شگفت انگیز و پر از سحر و رمز و راز است ؛مثل دنیای نوجوانی  و ابتدای جوانی ام.

ولی پرده ای که روی چشمها و ذهنم افتاده است نمی گذارد دنیا را همان طوری که به خاطر دارم ببینم.

نگذار فراموشی خواب و بیداری ام را در بربگیرد و مثل سیه چاله ای مرا به درون خود بکشد. دستم را بگیر . مرا از این سیاهی که دارد دنیایم را فرامی گیرد بیرون بکش. 

دلم برای مثل همیشه دیدن تنگ شده است. دلم برای یک نفس آرامش تنگ شده است. 

۵۸۹

اینکه وقتی تلفنی باهاشون حرف میزنم زبونم نمی چرخه دایی و خاله صداشون بکنم.


۵۸۷

خدایا 

من کی وقت کردم اینقدر بد بشم؟!