۴۹۲

یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا


«اى کاش پیش از این مرده بودم، و به‌کلى فراموش مى‌شدم!»


۴۹۱

خدایا خیلی ها نشسته اند پای تماشای سرنوشتم

جوری دستانم را بگیر و بلندم کن

که لحظه بلند شدنم تا همیشه 

در یادشان بماند.


۴۹۰

این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست

خیر شما رسیده به ما ، مرحمت زیاد !


۴۸۹

کسی چه می‌داند
چند نفر در بسترهایی جدا از هم
یک‌دیگر را در آغوش گرفته
و به خواب رفته‌اند


۴۸۸

کاری به سرد و گرم  بهار و خزان نداشت
این پنجره فقط  به هوای تو باز بود


۴۸۷

ما اگر ز خاطر خدا نرفته‌ایم
پس چرا به داد ما نمی‌رسد؟
ما صدای گریه‌مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی‌رسد ؟

۴۸۶

دل می‌کنم به خاطرِ تو از دیار خویش
ای خاطرت عزیزتر از خاطراتِ من

۴۸۵

گفته بودم بی تو می میرد دلم اما نمرد

زنده ماند آری ،ولی دیگر برایم دل نشد


۴۸۴

سخت است به اجبار به جمعی بنشینی 

وقتی دلت از عالم  و آدم زده باشد



۴۸۳

اثر انگشت ما 

از قلب هایی که لمسشان کرده ایم

هرگز پاک نمی شود.


۴۸۲

یادم نمی کنی و زیادم‌ نمی روی

یادت به خیر یار فراموشکار ما