تمام دلخوشیم
زنیست که از من
توی عکس های قدیمی مان مانده
از من زنی هنوز
با تو خوشبخت است
دست هیچ کس
به او نمی رسد
زنی
دستت هنوز دور گردنش
زنی
دستت تا همیشه دور گردنش
زنی
دستش دور زندگی
به مرگ بگو
می تواند اگر
تو را
ازو هم بگیرد!
"رویا شاه حسین زاده"
وقتی رعد و برق می زند؛ نترس نرو بغل او...
وقتی دلت می گیرد نخواه بغلت کند او...
اجازه نده شبها بهت نزدیک شود وقتی.. وقتی..
آخر، چرا رفتی زن مردم شدی!
هیچ وقت یکی را با همه ی وجود دوست نداشته باش..
یک تکه از خودت را نگه دار
برای روزهایی که
هیچ کس را
بجز خودت نداری..!
هیچ وقت یکی را با همه ی وجود دوست نداشته باش..
یک تکه از خودت را نگه دار
برای روزهایی که
هیچ کس را
بجز خودت نداری..!
مرا براى روز مبادا کنار بگذار !
مثل مسافرخانه اى متروکه ام
در جاده اى سوت و کور،
یک روز خسته از راه مى رسى
و جز آغوش من
برایت پناهى نیست ..
می دانم اوکه نرفت تو بودی.
می دانم او که نماند من بودم.
اما
به خاطر خدا با خودت روراست باش.
آیا جایی بود برای ماندن.
مقصر منم که از جاهای شلوغ بدم می آید.
والا که در قلبت می ماندم.
سلام
اینجا بغض هایم بوی بی کسی می دهد
آنجا آب و هوا خوب است؟
لابد هست که سوالی از حال و هوایم نکردی.
باید ببخشید، اما
این دل هنوز بی قراری شما را می کند.
شیرین بخند، راحت بمان.
اینجا هوا بارانی است.
خیلی غم انگیز است،
تنها بهانه زندگی ام کسی است
که اگر بمیرم، هرگز باخبر نخواهد شد.
خیلی غم انگیز است
به شوق کسی نفس می کشم
که وقتی در شبی سرد
نفسم دیگر بالا نیاید
روحش هم خبردار نخواهد شد.
گـاهـی
یـک پـیـراهـن چـهـارخـانـه ی مـردانـه هـم حـتـی
مـیـتـوانـد
خـانـه ی آدم بـاشـد
کـه دلـتـنـگـی هـایـت را در جـیـبـش بـریـزی
و دکـمـه هـایـش را
بـرای هـمـیـشـه
بـبـنـدی
خوشبختی رنگین کمان لبخند توست !
که با هر ترنم باران شکل می گیرد
فقط خوشحال باش
من اشک آسمان را در می آورم!.
تمام آنچه که از زندگی می خواهم :
یک غروب پنجشنبه پاییزی ست
با پنجره ای رو به درختها و کلاغها
و هوای ملس و مرموز مهر
با یک فنجان چای تازه دم و یک برش بزرگ از کیک خانگی مادرم
با موسیقی دلبخواهی
و خیالی که از بابت تو سخت راحت است !
مهربانیت را به دستی ببخش ؛ که می دانی با او خواهی ماند ….
وگرنه حسرتی می گذاری بر دلی که دوستت دارد … !!
موج را برخورد صخره کی پشیمان می کند؟
و نخواهی دانست که چرا!
پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز