266

مرا به شهر دوستت دارم های بی دلیل دعوت کن. 

شهری که به بهانه عشق، 

تنم درگیر آغوش نشود. 


265

در اندوه من، 

شادی رها شدن پرنده ای است، 

که به او دل بسته بودم. 


262

تنهایی ، شاخه درختی است پشت پنجره ام ....

گاهی لباس برگ می پوشد ،

گاهی لباس برف...

اما همیشه هست!


261

کمی دورتر بایست. 

مهربان که می شوی 

بیشتر دلم تنگ می شود.


259

خدایا 

من که غصه هایم را سر وقت میخورم...!

پس چرا خوب نمیشود دردهایم؟


258

تمام دلخوشیم

زنیست که از من

توی عکس های قدیمی مان مانده

از من زنی هنوز

با تو خوشبخت است

دست هیچ کس

به او نمی رسد

زنی

دستت هنوز دور گردنش

زنی

دستت تا همیشه دور گردنش

زنی

دستش دور زندگی

به مرگ بگو

می تواند اگر

تو را

ازو هم بگیرد!


"رویا شاه حسین زاده"

257

وقتی رعد و برق می زند؛   نترس  نرو بغل او...

 وقتی دلت می گیرد  نخواه  بغلت کند او...  

اجازه نده شبها  بهت نزدیک شود وقتی.. وقتی.. 

آخر، چرا رفتی زن مردم شدی!


256

هیچ وقت یکی را با همه ی وجود دوست نداشته باش..

یک تکه از خودت را نگه دار

برای روزهایی که

هیچ کس را

بجز خودت نداری..!


256

هیچ وقت یکی را با همه ی وجود دوست نداشته باش..

یک تکه از خودت را نگه دار

برای روزهایی که

هیچ کس را

بجز خودت نداری..!


255

ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ. 

ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻨﮓ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻗﺪﯾﻤﯽ

ﺩﺭ ﺁﺭﺷﯿﻮ ﺭﺍﺩﯾﻮ 

ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻥ

ﺑﮕﻮ ﮐﻪ می خواهی

ﻣﺮﺍ ﺑﺸﻨﻮﯼ.


254

درختی که منم

برگ‌هایش را ریخت

تا تو

ماه را از میان شانه‌هاش

تماشا کنی.


253

مرا براى روز مبادا کنار بگذار !

مثل مسافرخانه اى متروکه ام

در جاده اى سوت و کور،

یک روز خسته از راه مى رسى

و جز آغوش من

برایت پناهى نیست ..

252

می دانم اوکه نرفت تو بودی. 

می دانم او که نماند من بودم. 

اما 

به خاطر خدا با خودت روراست باش. 

آیا جایی بود برای ماندن. 

مقصر منم که از جاهای شلوغ بدم می آید. 

والا که در قلبت می ماندم. 


251

سلام 

اینجا بغض هایم بوی بی کسی می دهد 

آنجا آب و هوا خوب است؟

 لابد هست که سوالی از حال و هوایم نکردی. 

باید ببخشید، اما 

این دل هنوز بی قراری شما را می کند. 

شیرین بخند، راحت بمان. 

اینجا هوا بارانی است. 


250

خیلی غم انگیز است، 

تنها بهانه زندگی ام کسی است 

که اگر بمیرم، هرگز باخبر نخواهد شد. 

خیلی غم انگیز است 

به شوق کسی نفس می کشم 

که وقتی در شبی سرد 

نفسم دیگر بالا نیاید 

روحش هم خبردار نخواهد شد. 


249

رو به راهم 

رو به همان راهی که رفتی. 


248

تو یادت نیست 

ولی من برای داشتنت

 دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت.


247

گـاهـی

یـک پـیـراهـن چـهـارخـانـه ی مـردانـه هـم حـتـی

مـیـتـوانـد

خـانـه ی آدم بـاشـد

کـه دلـتـنـگـی هـایـت را در جـیـبـش بـریـزی

و دکـمـه هـایـش را

بـرای هـمـیـشـه

بـبـنـدی



246

و چه انتظار بزرگی است  

اینکه بدانی

 پشت هر دوستت دارم   

چقدر دوستت دارم ... 


245

خوشبختی رنگین کمان لبخند توست !

 که با هر ترنم باران شکل می گیرد

فقط خوشحال باش 

من اشک آسمان را در می آورم!.


243

از تو افسانه ای خواهم ساخت 

تا همه عاشقت شوند 


242

سالهاست که مرده ام 

بی تو نه بوی خاک نجاتم داد 

نه شمارش ستاره ها تسکینم 

چرا صدایم کردی 

چرا؟


241

تمام آنچه که از زندگی می خواهم :

یک غروب پنجشنبه پاییزی ست 

با پنجره ای رو به درختها و کلاغها 

و هوای ملس و مرموز مهر 

با یک فنجان چای تازه دم و یک برش بزرگ از کیک خانگی مادرم

 با موسیقی دلبخواهی

 و خیالی که از بابت تو سخت راحت است !


237

دلم بهار می خواهد 

عاشقم شو...! 


232

اتفاق تازه ای نیست 

دوباره دلتنگ ات شدم. 


228

نمی شود در کوچه های اردیبهشت تنها قدم زد،

خودت را زودتر برسان!


225

من میگم: دلم شکسته است.

تو میگی: خوب میشه،خسته است.


222

حتی یکبار نگفتی دوستت دارم !
فکر کن ،

کنکور بدهی ، اما نتیجه اش اعلام نشود !


از اینجا


220

می خواهمت هنوز...

آری هنوز هم،

دریای اضطراب در سینه ی شکسته ی من موج می زند...!



210

پیراهن ِ هیچ فصلی

خیس‌ تر از بهـاری نخواهد بود

که عاشقت شدم .


208

بهار آمده اما
من هنوز
دلم بهار می‌خواهد.

بیا !


198

دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی‌دانم چه‌کار کنم
مثل پرنده‌ای لالم
که می‌خواهد آواز بخواند و نمی‌تواند.

195

به جهنم که پیر می‌‌شوی دیوانه!

چروکِ زیر چشمانت همانقدر زیباست

که چینِ رویِ دامنت



190

"دوستت دارم"تنها جمله ایست که سوالی نیست

 ولی همیشه منتظر جوابیم...


189

مهربانیت را به دستی ببخش ؛ که می دانی با او خواهی ماند ….

وگرنه حسرتی می گذاری بر دلی که دوستت دارد … !!


174

دوستم داشته باش
من هیچ وقت آنقدر بد نبودم

که لیاقتم دوست داشتن کسی نباشد


159

حالا که رفته‌ای
پرنده‌ای آمده است
در حوالی همین باغ رو به رو
هیچ نمی‌خواهد
فقط می‌گوید

کو کو...


158

باید می دانستم
سرانجام
تو را
از اینجا خواهد برد
این جاده

که زیر پای تو نشسته بود...


157

ریش هایت را نزن
میخواهم مالی بد باشم

میخواهم بیخ ریش صاحبم باشم.


147

چقدر شبیه دریایی تو...
مدام،

زیر پایم را خالی می‌کنی!


136

ما هیچ وقت بهم نمی رسیم
اما من بهترین غریبه ات می مانم

که تو را همیشه دوست خواهد داشت.


134

مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان می آید و در سینه می لرزد دلم
هر چه جز یاد تو را با خاک یکسان می کند
بامن از این هم دلت بی اعتناتر خواست،باش

موج را برخورد صخره کی پشیمان می کند؟


133

روزی یاد تو از خاطرم خواهد گذشت
و نخواهم دانست کجایی
اما سلام و آرزوی من برای خوشبختی تو
تو را در بر خواهد گرفت
و احساس خواهی کرد اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تری

و نخواهی دانست که چرا!


132

کاش باز آید و اندوه مرا دریابد

چشمهایی که مرا وعده باران دادند


129

مینویسم دیدار
تو اگر با من و دل تنگ منی

یک به یک فاصله ها را بردار


127

مث پروانه ای در مشت

چه آسون میشه ما رو کشت


121

سپیده که سر بزند
در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید
مانند گلی که در بهار بوییدیم

پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز


120

میسپارمت به خدا

خدایی که هیچ وقت نخواست تو را به من بسپارد!


114

عقل می گفت: برو! عشق به پایان آمد!

عشق می گفت: بمان! سوء تفاهم شده است!


113

توی شهری که گم شدم بی تو
بی چراغم! مسیر پیدا نیست!
این همه پنجره چرا اما

سمت آغوش من دری وا نیست؟!