336

کسی بیاید 

ما را دعوت کند به رفتن 

به رفتن از تمام کسانی که رفته اند 

و ما هنوز در آنها مانده ایم. 


335

هیچ ندارم، 

فقط دوستت دارم. 

فرزندی هم ندارم 

که بعد مرگم 

وارث دوست داشتن تو باشد. 


334

لب بر لبم  نهاد و به من گفت با نگاه

اینک همان لبی که قرارِ تو برده بود


333

قلب، لانه‌ ی گنجشک نیست 

که در بهار ساخته بشود 

و در پاییز باد آن را با خودش ببرد.


332

تنهایی ام 

کلاف آخر مادر بزرگ! 

عمرش به تمام کردنش 

قد نداد.


331

پرنده های زخمی 

یا خوب می شوند و می پرند 

یا خوب نمی شوند و می میرند. 

پرنده من اما 

درست وقتی که خوب شد، مرد.!


330

دلتنگم 

شبیه ایستگاه بعدی 

برای مسافری که 

در ایستگاه قبلی پیاده می شود. 


329

چقدر دلم می خواهد 

یک دل سیر بخوابم. 

درست مثل مادر بزرگ 

که سالهاست خوابیده... 



328

عجیب دلتنگتم. 

مرا در یکی از همین شعر ها ببوس. 

نترس عزیزم !

خدا شعرهای مرا نمی خواند. 


327

به گمانم کسی 

تمام جاده ها را جمع کرده 

توی جیبش گذاشته و به خانه اش رفته، 

نه کسی می آید ،نه کسی می رود. 


326

کوچ پرندگان به من آموخت

وقتی هوای رابطه سرد است

باید رفت.


325

مثل اسمان می مانی

دوستت دارم ...

اما...

نمیتوانم داشته باشمت.



324

خش خش ...صدای پای خزان است یک نفر

در را به روی حضرت پاییز وا کند


323

پاییز فصل خرمالوست

فصل گَس تنهایی


322

آدمها همدیگر را پیدا میکنند 

از فاصله های خیلی دور

از ته نسبت های نداشته

انگار جایی نوشته بود که اینها باید کنار هم باشند.


321

گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد

رفتنی نیست دو چشم نگران میخواهد

320

نگران نباش گردوی پیر! 

حالا هزار پاییز است 

که گاه می‌آیند وُ 

هزار بهار است که گاه می‌روند، 

هیچ پرنده‌ای 

آشیانِ پرنده‌ی دیگری را تصرف نخواهد کرد.


319

تو بهار شو! 

من زمستان خواهم شد. 

زمستانی که دیگر بهاری نخواهد داشت. 


318

گفت:از سال هایی که گذشت بگو. 

گفتم :بگذار از کسی بگویم که سال‌ها گذشت

و از تو نگذشت. 


317

خوب نگاه کن. 

از پرنده های روی سیم یکی شان منم،

همان که رفته، 

همان که نیست. 


316

از همه جا بوی مهر می آید 

از سمت تو 

بوی بی مهری. 


315

تابستان کم کم به پاییز فکر می کند، 

پرندگان به کوچ، 

درختان به عریانی... 

و من به تو فکر می کنم. 


314

تابستان هم آمد. 

اما تو نیامدی. 

راستی چرا فصل ها به هر قیمتی می آیند،

اما تو نه؟ 


313

فصل عوض می‌شود

جای آلو را

خرمالو می‌گیرد

جای دلتنگی را

دلتنگی


312

کاش تنهایی پرنده بود. 

گاهی هم به کوچ فکر می کرد.


311

بیر نفر وار سـنین عشــقــینــده یانیـر تبریزده 

بیر نفر سنـدن اوتور خالـقـی دانیر تبریزده

اوقدر دیلـده آدین شهری دولاندیم گئجه لر 

سنی حتی خیابان لاردا تانیر تبریزده 


310

تنها بودیم در آن خانه ی کوچک

از پشت سر چشم هایت را گرفتم

وباخنده نام خودم را پرسیدم

این برای من فقط یک شوخی بود

اما تو واقعا فکر کردی.


309

گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم

که مرگ در آن رخ می‌دهد ..


308

از ما که گذشت

به شما اگر رسید

به جای ما

روزی

هزار وعده

دوستش داشته باشید!


307

شاید دنیا 

نام دختری باشد 

که یک روز محبوبش قول داده بود 

جهان را به اسمش کند. 


306

فراموش می شوم

راحت تر از ردپایی بر برف

که زیر برفی تازه دفن می شود

راحت تر از خاطره ی عطر گیجی در هوا

که با رهگذری تازه از کنارت رد می شود

و راحت تر از آن که فکر کنی،

فراموش می شوم.


305

جمعه ها باید یکی باشد

که شعرهای آدم را قدم بزند

آدم نمیرد از دلتنگی


304

آن شب کـه گفتـی باورم کن با تو می مانـــم

دلواپسی های من از صبح فردا بود

آن شب که گفتی باتو هستم تاکه دنیاهست

باور نکردم گرچه این جمله زیبا بود


303


مرا ببخش..!
اگر به تو پیله کرده ام.. 
قدری طاقت بیار
پروانه میشوم و می روم.