پرنده های زخمی
یا خوب می شوند و می پرند
یا خوب نمی شوند و می میرند.
پرنده من اما
درست وقتی که خوب شد، مرد.!
به گمانم کسی
تمام جاده ها را جمع کرده
توی جیبش گذاشته و به خانه اش رفته،
نه کسی می آید ،نه کسی می رود.
آدمها همدیگر را پیدا میکنند
از فاصله های خیلی دور
از ته نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که اینها باید کنار هم باشند.
نگران نباش گردوی پیر!
حالا هزار پاییز است
که گاه میآیند وُ
هزار بهار است که گاه میروند،
هیچ پرندهای
آشیانِ پرندهی دیگری را تصرف نخواهد کرد.
بیر نفر وار سـنین عشــقــینــده یانیـر تبریزده
بیر نفر سنـدن اوتور خالـقـی دانیر تبریزده
اوقدر دیلـده آدین شهری دولاندیم گئجه لر
سنی حتی خیابان لاردا تانیر تبریزده
تنها بودیم در آن خانه ی کوچک
از پشت سر چشم هایت را گرفتم
وباخنده نام خودم را پرسیدم
این برای من فقط یک شوخی بود
اما تو واقعا فکر کردی.
فراموش می شوم
راحت تر از ردپایی بر برف
که زیر برفی تازه دفن می شود
راحت تر از خاطره ی عطر گیجی در هوا
که با رهگذری تازه از کنارت رد می شود
و راحت تر از آن که فکر کنی،
فراموش می شوم.
آن شب کـه گفتـی باورم کن با تو می مانـــم
دلواپسی های من از صبح فردا بود
آن شب که گفتی باتو هستم تاکه دنیاهست
باور نکردم گرچه این جمله زیبا بود