۴۰۸

چه زمستان غم انگیز بدی خواهد شد ...


۴۰۷

من همانم که پسندید و پسندیده نشد


۴۰۶

آرزوها تاریخ انقضا دارند
زمانش که بگذرد برآورده شدنشان بی معنی ست.


۴۰۵

چشمم اگر خطا کند دل که خطا نمی کند

دل به زمانه داده ام ،هر چه زمانه می کند


000

دلم تنگ می شه  برای روزهای بی دغدغه ای که نزدیک عصر از درد به خواب می رفتم. وقتی بیدار می شدم هوا تاریک شده بود.بدون اینکه بلند شوم، توی اتاق نیمه تاریک به صداهای بیرون گوش می دادم.

صدای مامان که داشت توی حیاط چیز می شست یا توی آشپزخانه آشپزی می کرد.

دوست داشتم زمان در آن لحظه متوقف می شد و من همان طور آنجا دراز می کشیدم؛ بدون دغدغه فردا و فرداها، و به صدای زندگی گوش می دادم.

کاش مادرم برای همیشه همان طور جوان و سالم و قوی باقی می ماند.کاش اینقدر برای همه چیز دیر نمی شد.


۴۰۴

این آینده کدام بود ،

که بهترین روزهای عمر را 

حرام دیدارش کردم ...


۴۰۳

خوشا روزی که می گفتی 

که بی عشق تو می میرم 

گذشت عمری و فهمیدم

کسی بی من نمی میرد...!



۴۰۲

شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک ؟

من به این چاره بی چاره دچارم هر شب 


۴۰۱

مرا به نام صدا کن 

مرا به نام قدیمی !