۵۹۲

وسط یه راهی منو ول کردی و رفتی،

که کل مسیر رو به خاطر تو اومده بودم...


۵۸۹

از وقتی تو برآورده نشدی، 

دیگر آرزو نکردم....


۵۷۰

بینمون فاصله ست.

ولی اینایی که بهم نزدیکن

منو به اندازره تو بلد نیستن.


۵۶۹

اگه تا ابد دلم واست تنگ موند چی؟


۵۹۵

در دست های چه کسی اسراف می شوی

تو اکنون

که من به ذره ذره ات محتاجم؟!


۵۵۲

قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت


۵۵۱

چه روزها که بدون تو سالها شد و رفت


۵۵۰

با من راه بیا 

برای تو

از بیراهه های زیادی گذشته ام.


۵۴۹

خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟

چرا اینگونه کافرگونه ، بی رحمانه می خندی؟


۵۴۸

ای کم شده وفای تو و افزون جفای تو


۵۴۷

ای قرار دل طوفانی بی ساحل من


۵۶۰

دلم تنگ است و هی پهلو به پهلو می شوم امشب
تو اما شک ندارم خواب دیدی شاه هفتم را


۵۵۹

تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی،آری
که پُل ها خوب می فهمند معنای گذشتن را


۵۵۷

تو؛ یک جهانِ تازه  پر از صلح و دوستی
من؛ کشوری که با همه درحال جنگ بود


48

میلیون‌ها و میلیارد‌ها آدم توی این دنیا هستند
و همه‌شان می‌توانند بی‌تو زندگی کنند،

آخر من بدبخت چرا نمی‌توانم؟


40

من همه آدمای این شهر رو دوست دارم ،

چون یکی شون و میشناسم !


35

کاش میشد کنج آغوشت بخوابم تا ابد

33

آنقدر نفس میکشم تا تمام شود

همه ی نفس هایی که دائم سراغ تو را میگیرند


34

نفسم می گیرد

در هوایی که نفس های تو نیست


32

چقدر دلم هوایت را می کند

حالا که دیگر هوایم را نداری


15

تحویل نمی گیرم

سالی را که بی تو تحویل شود.


9

در گلوی من
ابر کوچکی ست

می‌شود مرا بغل کنی؟
قول می‌دهم
گریه
کم کند...

7

وقتی شنیدم
تو در میان جمعیتی،

به هر که رسیدم سلام دادم ...