۶۹۳

مرا دوست داری ولی تا کجا ؟

مرا تا کجا " دوستت دارم " ی؟


۶۹۲

من کشوری نبوده ام ، ایجاد کن مرا !


۶۹۱

در جای جایِ خاکِ تنم ردِ پای توست
گاهی تو هم به نام وطن  یاد کن مرا


354

مرا 

غمت، 

تو را 

چه دوره کرده است؟ 


353

به رویدادی بزرگ محتاجم 

اتفاقی که بی خبر باشد 

کاش وقتی به خانه برگشتم 

کفش های تو پشت در باشد 


352

موج را

 آغوش سنگ، آرام می سازد 

بمان 


351

هر که در عشق، سر از قله برآرد، هنر است 

همه تا دامنه کوه تحمل دارند 

350

بیا برگرد، با هم گاه...

با هم راه...با هم...آه

مرا را دور از تو خواهد کشت 

«با هم » های بعد از تو 

277


آهسته گفت :

من که کبوتر نمی شوم 

اما دلم 

به دیدن گلدسته ات خوش است.


276

و خداوند

دختر را آفرید

تا گلها بی نام نباشند.


275

سالها بعد می‌فهمی

آنچه به تو برنمی‌گردد

جوانی و زیبایی‌ات نیست،

آنچه به تو برنمی‌گردد

منم که تو را

پیر و زشت هم

می‌پرستیدم.

87

پرندگان
به هم که می‌رسند
آشیانه می‌سازند؛
من و تو

خاطره


9

در گلوی من
ابر کوچکی ست

می‌شود مرا بغل کنی؟
قول می‌دهم
گریه
کم کند...