-
۶۲۵
جمعه 24 فروردین 1403 00:36
هنگام دفنم آمدی، بین جماعت دیدمت در حین تلقین بغض تو، دارد تکانم می دهد
-
۶۲۴
جمعه 24 فروردین 1403 00:34
در خانه مادری را بستند و سپس همه چیز تمام شد.
-
۶۲۳
شنبه 7 بهمن 1402 10:35
من همسن چین و چروک دستای توام من باعث راه نرفتن پاهای توام من دیروز سیاهی موهای توام من تنها دلیل عشق فردای توام
-
۶۲۲
شنبه 7 بهمن 1402 10:32
حواسم نبود و نفهمیدم ناگهان دیدم عاشقت هستم
-
۶۲۱
چهارشنبه 8 آذر 1402 21:41
یک ذره دلت تنگ نشد ...خانه ات آباد؟! یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد...؟!
-
۶۲۰
چهارشنبه 8 آذر 1402 21:38
سلام بر پیام هایی که هرگز ارسال نشد از ترس سردی پاسخ...
-
۶۱۹
چهارشنبه 8 آذر 1402 21:36
وقتی در نهایت متوجه می شوید که نحوه رفتار یک شخص ، بیشتر از اینکه به شما ارتباط داشته باشد، به کشمکش های درونی خود او ارتباط دارد، چیزی به دل نگرفتن و گذشت کردن را می آموزید.
-
۶۱۸
چهارشنبه 8 آذر 1402 21:33
همه اخلاق بد دارند، یکی می بیند، ترکت می کند، یکی می بیند، ترکت می دهد!
-
۶۱۷
چهارشنبه 8 آذر 1402 21:32
ابتدا فکر می کردم شاید یک اتفاق ساده باشد، تا اینکه بعد از او هیچ اتفاق دیگری در من رخ نداد...
-
۶۱۶
چهارشنبه 8 آذر 1402 21:29
حاکمانی که نمی دانند شب مردمانشان چگونه به صبح می رسد، دیگر چه فرق می کند به شراب نشسته باشند، یا به نبایش ایستاده باشند.
-
۶۱۵
سهشنبه 30 آبان 1402 12:50
از من فقط خبر داشت، همین مثل مردمی که می دانند جایی از جهان جنگ است...
-
۶۱۴
سهشنبه 30 آبان 1402 12:48
تو دلت یه دریاست که همرنگ چشماته دلم یه صحراست که کویر بغضامه الان کجایی....؟
-
۶۱۳
پنجشنبه 4 آبان 1402 10:16
غم از من ، خنده مال تو همیشه خوش به حال تو
-
۶۱۲
دوشنبه 24 مهر 1402 17:26
یک پاییز، یک زمستان، یک بهار و یک تابستان را اینجا سپری کردم. از این پس همه چیز تکراری است.
-
۶۱۱
یکشنبه 16 مهر 1402 11:55
کاش کمی از خودم را برای خودم نگه داشته بودم ، تو امانت دار خوبی برای همه من نبودی...
-
۶۱۰
یکشنبه 16 مهر 1402 11:53
آنها که ما را گریاندند آیا توانستند با همان کیفیت نخستین بخندند؟
-
۶۰۹
دوشنبه 10 مهر 1402 21:59
سلام بر آنان که زندگی مجبورمان کرد بی آنها روزگار بگذرانیم حال آنکه آنها، در قلب مان زیباترین داستان ها بودند.
-
۶۰۸
دوشنبه 10 مهر 1402 21:57
زخم های بی نظیری به تن دارم. اما تو مهربان ترین شان بودی... عمیق ترین شان... عزیزترین شان...
-
۶۰۷
دوشنبه 10 مهر 1402 21:55
_ چطور افسرده ای؟ دنیا پر از زیباییه! + چطور آسم داری؟ دنیا پر از اکسیژنه!
-
۶۰۶
جمعه 24 شهریور 1402 19:10
قصه ها که تمام می شود ،آدمها به کجا می روند...؟
-
۶۰۵
جمعه 24 شهریور 1402 19:08
و در آخر کسی کنارت می ماند که دوستت دارد، نه کسی که دوستش داری.
-
۶۰۴
جمعه 24 شهریور 1402 19:07
زودتر از من بمیر! تنها کمی زودتر، تا تو آنی نباشی که مجبور است راه خانه را تنها برگردد...
-
۶۰۳
جمعه 24 شهریور 1402 19:04
دل نشکونید! خرده هاش، خوشحال ترین لحظه هاتون رو زخمی میکنه!
-
۶۰۲
جمعه 24 شهریور 1402 19:03
چه شکلی میشه که یه آدم یادش بره با چی خوشحال می شده؟! من یادم رفته.
-
۶۰۱
جمعه 24 شهریور 1402 19:01
آدمها به زندگی شما برمی گردند، بعد از اینکه از شخصی که فکر می کردند بهتر از شماست ، ناامید می شوند.
-
۶۰۰
جمعه 24 شهریور 1402 18:59
می دانم چرا هیچ گاه به یاد من نیستی، من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی. انسان به زخم ها بیشتر می اندیشد تا مرهم ها.
-
۵۹۹
جمعه 24 شهریور 1402 18:56
به یه جایی رسیدم که حتی خدا هم نگاهم می کنه میگه: چرا هر کاری میکنم ، تو حالت خوب نمیشه لعنتی!
-
۵۹۸
جمعه 24 شهریور 1402 18:54
اگر مرگم فرا رسید و تو را ندیدم... فراموش نکن من دیدار تو را آرزو کردم.
-
۵۹۷
جمعه 24 شهریور 1402 02:24
از کنار غریبه ای رد شدم، که تمامش را می شناختم به همراه انبوهی خاطره...
-
۵۹۶
جمعه 24 شهریور 1402 02:21
اعتقاداتت را برای خودت نگه دار، انسانیتت را به همه دنیا نشان بده.