پرنده ها عادت دارند
روی درخت های خشکیده لانه کنند.
اما من باور نمی کنم
چطور می شود به یک آدم تنها فهماند
کسی که به او دل بسته
فقط جایی برای رفتن نداشته است؟
دیدی که سخت نیست تنها بدون من.
دیدی که صبح می شود شبها بدون من.
این نبض زندگی، بی وقفه می زند.
فرقی نمی کند، با من، بدون من.
دیروز گر چه سخت، امروز هم گذشت.
طوری نمی شود، فردا بدون من.
دموکراسی این نیست
که مرد نظرش را دربارهی سیاست بگوید
و کسی به او اعتراض نکند.
دموکراسی این است که
زن نظرش را دربارهی عشق بگوید
و کسی او را نکشد.
تمام دلخوشیم
زنیست که از من
توی عکس های قدیمی مان مانده
از من زنی هنوز
با تو خوشبخت است
دست هیچ کس
به او نمی رسد
زنی
دستت هنوز دور گردنش
زنی
دستت تا همیشه دور گردنش
زنی
دستش دور زندگی
به مرگ بگو
می تواند اگر
تو را
ازو هم بگیرد!
"رویا شاه حسین زاده"
وقتی رعد و برق می زند؛ نترس نرو بغل او...
وقتی دلت می گیرد نخواه بغلت کند او...
اجازه نده شبها بهت نزدیک شود وقتی.. وقتی..
آخر، چرا رفتی زن مردم شدی!
هیچ وقت یکی را با همه ی وجود دوست نداشته باش..
یک تکه از خودت را نگه دار
برای روزهایی که
هیچ کس را
بجز خودت نداری..!
هیچ وقت یکی را با همه ی وجود دوست نداشته باش..
یک تکه از خودت را نگه دار
برای روزهایی که
هیچ کس را
بجز خودت نداری..!
مرا براى روز مبادا کنار بگذار !
مثل مسافرخانه اى متروکه ام
در جاده اى سوت و کور،
یک روز خسته از راه مى رسى
و جز آغوش من
برایت پناهى نیست ..
می دانم اوکه نرفت تو بودی.
می دانم او که نماند من بودم.
اما
به خاطر خدا با خودت روراست باش.
آیا جایی بود برای ماندن.
مقصر منم که از جاهای شلوغ بدم می آید.
والا که در قلبت می ماندم.
سلام
اینجا بغض هایم بوی بی کسی می دهد
آنجا آب و هوا خوب است؟
لابد هست که سوالی از حال و هوایم نکردی.
باید ببخشید، اما
این دل هنوز بی قراری شما را می کند.
شیرین بخند، راحت بمان.
اینجا هوا بارانی است.
خیلی غم انگیز است،
تنها بهانه زندگی ام کسی است
که اگر بمیرم، هرگز باخبر نخواهد شد.
خیلی غم انگیز است
به شوق کسی نفس می کشم
که وقتی در شبی سرد
نفسم دیگر بالا نیاید
روحش هم خبردار نخواهد شد.
گـاهـی
یـک پـیـراهـن چـهـارخـانـه ی مـردانـه هـم حـتـی
مـیـتـوانـد
خـانـه ی آدم بـاشـد
کـه دلـتـنـگـی هـایـت را در جـیـبـش بـریـزی
و دکـمـه هـایـش را
بـرای هـمـیـشـه
بـبـنـدی
خوشبختی رنگین کمان لبخند توست !
که با هر ترنم باران شکل می گیرد
فقط خوشحال باش
من اشک آسمان را در می آورم!.
تمام آنچه که از زندگی می خواهم :
یک غروب پنجشنبه پاییزی ست
با پنجره ای رو به درختها و کلاغها
و هوای ملس و مرموز مهر
با یک فنجان چای تازه دم و یک برش بزرگ از کیک خانگی مادرم
با موسیقی دلبخواهی
و خیالی که از بابت تو سخت راحت است !
شازده کوچولو گفت :گلی هست...
و من گمان می کنم که آن گل مرا اهلی کرده است.
روباه گفت: اگر آدم گذاشت اهلیش کنند،
بفهمی نفهمی خودش را به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشد.
روباه گفت :آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند
اما تو نباید فراموش کنی
تو هر چه را اهلی کنی، برای همیشه در برابر آن مسئولی.
روباه گفت: تو اگر دوست می خواهی، مرا اهلی کن.
شازده کوچولو پرسید :اهلی کردن یعنی چه؟
روباه پاسخ داد :یعنی علاقه ایجاد کردن.
هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.
مگذارید که نام شما را بدانند، و به نام بخوانندتان.
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.