167

همه ی آدم ها را از یک فاصله ی خیلی خیلی خیلی دور، دوست بدارید.

166

تقدیر همیشه در راه است،
مثل گلوله ای که زندگی به سوی خودش شلیک می کند؛
آدم بی آنکه بداند حائل می شود.

وقتی تقدیر بر سینه اش نشست آرام می گیرد.


165

تاریخ مثل یک صفحه کاغذ است که ما روی پهنه آن زندگی می کنیم
و درد می کشیم، دردی به پهنای کاغذ.
وقتی گذشتیم در پرونده تاریخ به شکل خطی دیده می شویم،

همان خط لبه کاغذ.


164

وقتی جاده ای می سازند هیچ جای آن فرعی نیست،

وگرنه آدم هیچ وقت به مقصد نمی رسد.


163

از چه کسی می‌توانم این سوال را بپرسم (با این امید که پاسخی بیابم)؟

آیا بدونِ کسی که دوستش داشته‌ای، قادر به زندگی بودن، به معنای این است که او را کم‌تر از آن چه فکر می‌کردی دوست داشتی؟


162

عزت ا...انتظامی: مادرت زن نجیبی بود.

رضا کیانیان: نجابت وقتی معنا پیدا می کنه که راه دومی هم وجود داشته باشه.


161

: ناخدا خورشید؟ همون که یه دست نداره؟!

: نه! همون که یه دست داره!


160

گاهی بهترین وسیله برای فراموشی دیدار دوباره است.


159

حالا که رفته‌ای
پرنده‌ای آمده است
در حوالی همین باغ رو به رو
هیچ نمی‌خواهد
فقط می‌گوید

کو کو...


158

باید می دانستم
سرانجام
تو را
از اینجا خواهد برد
این جاده

که زیر پای تو نشسته بود...


157

ریش هایت را نزن
میخواهم مالی بد باشم

میخواهم بیخ ریش صاحبم باشم.


156

خدایا...
آسمان چه مزه ایست؟!
من،

تا به حال فقط زمین خورده ام!


155

هیچ چیز محصورتان نمی کند مگر افکارتان
هیچ چیز محدودتان نمی کند مگر ترس هایتان

هیچ چیز مجبورتان نمی کند مگر اعتقاداتتان


154

خدا تو سوره انشراح می فرماید:
فان مع العسر یسرا
ان مع العسر یسرا
با هرسختی،آسانی است

خدا دو بار تکرار کرده که ته دلمون قرص باشه.


153

به فردا بگو نیاید؛

من هنوز دیروزم را زندگی نکرده ام.


152

وقتی که آفتاب می تابد

خاطره ی روزهای بارانی از یاد می رود.


151

دلم با عشق تو عاشق ترین شد
ولی بی مهریت کار دلم ساخت

دل تنهای من تنهاترین شد ...


150

باز باران بارید
خیس شد خاطره ها
مرحبا بر دل ابری هو
هر کجا هستی آسمانت آبی
و دلت از غم دنیا خالی

149

فصل دروی اشکهایی شده
که بر گونه ام کاشتی
نگذار ،
محصول امسال هم کاه شود
و من بمانم و
مترسک و

گندمزار خشکیده...!


148

برایم از مرگ بگو!

_ می خوابی،
آنقدر که یادت می رود

بیداری چه مزه ای داشت.


147

چقدر شبیه دریایی تو...
مدام،

زیر پایم را خالی می‌کنی!


146

باید به خودت فکر کنی؛

تو مهم‌ترین چیز در دنیای خودت هستی.


145

شادی امروزم را به خاطر نادانی دیروزم از دست دادم؛
خداوندا...
نادانی امروزم را بگیر،

تا شادی فردایم را از دست ندهم!


144

اگر دلت گرفته...سکوت کن ،

این روزها کسی معنای دلتنگی را نمی فهمد !


143

گفت : چرا همه ش دنبال معنای دیگری هستی....
این یک دوستی ساده است !!
-آب دهانم را قورت دادم ...

« دوستی یک زن و مرد هیچ وقت ساده نیست .»


142

خدایا !
گمان ندارم رد کنی

حاجتی را که عمر خویش را در خواستن آن از تو سپری کردم.


141

خدایا !
هر آنچه تو بخواهی، نه هر آنچه مردم بخواهند.

هر آنچه تو بخواهی، حتی اگر مردم خوش ندارند.


140

مردانِ پاک برای زنانِ پاک.

زنانِ پاک برای مردانِ پاک.


139

خسته ام مثل در آغوش کسی جا نشدن

خسته ام مثل هم آغوشی و ارضا نشدن


138

بالاخره می رسه اون روزی که
به همون اندازه ای که هر لحظه دلت یه ماجرای تازه می خواد

به همون اندازه دیگه توان و حوصله آشنایی با هیچ آدم تازه ای رو نداری!


137

از یه جایی به بعد دیگه دلت نمی خواد هیچی درست شه،

فقط دلت می خواد همه چی تموم شه ...


136

ما هیچ وقت بهم نمی رسیم
اما من بهترین غریبه ات می مانم

که تو را همیشه دوست خواهد داشت.


135

و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش

پیش هر غریبه ای باز نشود!


134

مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان می آید و در سینه می لرزد دلم
هر چه جز یاد تو را با خاک یکسان می کند
بامن از این هم دلت بی اعتناتر خواست،باش

موج را برخورد صخره کی پشیمان می کند؟


133

روزی یاد تو از خاطرم خواهد گذشت
و نخواهم دانست کجایی
اما سلام و آرزوی من برای خوشبختی تو
تو را در بر خواهد گرفت
و احساس خواهی کرد اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تری

و نخواهی دانست که چرا!


132

کاش باز آید و اندوه مرا دریابد

چشمهایی که مرا وعده باران دادند


131

مَن لَم یَشکُر المَخلوق لَم یَشکرالخالِق

کسی که از بنده ی خدا خوب قدردانی نکند، از خدا قدردانی نکرده است.


130

اگه کسی به خاطر شکر نعمتی سه بار بگوید الحمدلله رب العالمین

حق شکر آن نعمت را به جا آورده است.


129

مینویسم دیدار
تو اگر با من و دل تنگ منی

یک به یک فاصله ها را بردار


128

دو گروه هرگز به زندگی عادی بر نمیگردند:
آنهایی که به "جنگ" رفته اند

و آنهایی که "عاشق" شده اند.


127

مث پروانه ای در مشت

چه آسون میشه ما رو کشت


126

کم سرمایه ای نیست
داشتن کسی که حالت را بپرسد
ولی از آن بیشتر
داشتن کسی است که حالت را بپرسد

وبتوانی بگویی:خوب نیستم .


125

شبهای این جا آنقدر دلگیر است
که سوت قطارهای نیمه شب
هر آدمی را وسوسه میکند

که برود و هیچ وقت باز نگردد!


124

وقتی یک رابطه مُرد،
هرچندوقت یکبار نبضش رو نگیر که ببینی زنده شده یا نه،

تموم کن و ادامه بده‏!


123

إِن احسَنتُم احسَنتُم لانفُسِکُم
اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده اید

122

اوست که می خنداند و می گریاند
اوست که زنده می کند و می میراند

اوست که می بخشد و می ستاند


121

سپیده که سر بزند
در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید
مانند گلی که در بهار بوییدیم

پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز


120

میسپارمت به خدا

خدایی که هیچ وقت نخواست تو را به من بسپارد!


119

مرگ، آنچه را که زندگی خواهی کرد
می تواند از تو بگیرد

نه آنچه را که زندگی کرده ای.


118

تصمیم های معمولی را دیگران گرفته اند.
تنها شانس تو این است که با قلبت
یک تصمیم بزرگ و احمقانه بگیری،

تصمیمی که عقلت را شگفت زده کند.