توی داستان حضرت موسی یه جایی هست که موسی یک نفر رو غیرعمد کشته و از شهر و دیارش آواره شده ، توی اون لحطه ای که هیچ کس و هیچ جایی برای پناه بردن نداره دعا میکنه :
" رب إنی لما أنزلت إلی من خیر فقیر "
یعنی خدایا به هر خیری که برایم بفرستی محتاجم .
و بعد خداوند توی اون شهر و دیار غربت، موسی رو سر و سامان میده.
خدایا حالا من برای برادرم " رب انی ..." می خوانم. به امید اینکه برایم اجابت کنی همانگونه که برای حضرت موسی اجابت کردی.
که تو بر بندگانت مهربانی.
《وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى》
و مردم را بینی ( از هول قیامت) گویی مست اند ، در حایکه مست نیستند.
* آدم ها این روزها از فرط هول مرگ و ترس این بیماری چقدر مصداق این آیه شده اند.
یا عزیز یا عزیز یاعزیز
ذلّت بعظمتک جمیع خلقک
فکفنی شرّ خلقک
و در صدر اون "خلقک" من رو از شر خودم و حماقت هام حفظ کن. آمین
دیشب توی خوابم مار می دیدم . مارهای سیاه کوچک و بزرگ
مار تعبیرش " دشمن خانگی " هست. چقدر دور و برم آدم مارصفت هست. چقدر از نزدیکانم ضربه خورده ام.
به این "من" جدید عادت کن
به این "من" بعد از کرونا
به این حملات ضعف و خستگی گاه و بیگاه
شاید دیگه هیچ وقت آدم قبلی نشی. باید عادت کنی باهاشون زندگی کنی.
انا الذی أسأتُ
انا الذی أخطأتُ
انا الذی جهلتُ
انا الذی غفلتُ
انا الذی سهوتُ
انا الذی تعمّدتُ
انا الذی وعدتُ
انا الذی أخلفتُ
منم که بدی کردم
منم که خطا کردم
منم که نادانی کردم
منم که غفلت کردم
منم که سهوا خطا کردم
منم که به عمد گناه کردم
منم که وعده دادم
منم که خلف وعده کردم
در من غم آرامی هست که همه چیز را به امان خدا رها کرده است
در من غم آرامی است که از تلاطم افتاده است
دریا هنوز هست و موج ها رفته اند
طوفان هر چقدر هم که سهمگین باشد یک جا تمام مى شود
یا در این طوفان میمیریم با با غم آرام و عمیق و ساکتی پا بیرون می گذاریم
هیچکس، هیچوقت، به همان چیزی که پیش از طوفان بوده است بر نمی گردد
من هنوز عاشق رنگ و بوم و گندم زارم
من هنوز عاشق دریایی ام که روزی موج های بلندی داشت فقط ساکت تر، مات تر، تسلیم تر.
صبوری کن که پایان حکایت خوب خواهد شد
تبت پایین میآید سرفههایت خوب خواهد شد
دوباره شهر من حال و هوایت خوب خواهد شد
صُمٌّۢ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ
" کر و لال و کورند، و آنها تعقل نمی کنند. "
* و آنها گوسفندانند...
دیگه با گریه هم خالی نمیشم
نگاه کن با غرور من چه کردی
یه کاری با دلم کردی که حتی
به حال من خودت هم گریه کردی
دوست داشتنت را
از سالی به سال دیگر جابجا می کنم،
مثل کودکی که مشقش را
در دفتری تازه پاکنویس می کند.