۶۱۱

کاش کمی از خودم را برای خودم نگه داشته بودم ،

تو امانت دار خوبی برای همه من نبودی...


۶۱۰

آنها که ما را گریاندند

آیا توانستند

با همان کیفیت نخستین بخندند؟


۶۰۰

می دانم چرا هیچ گاه به یاد من نیستی،

من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی.

انسان به زخم ها بیشتر می اندیشد تا مرهم ها.


۵۹۹

به یه جایی رسیدم که  حتی خدا هم نگاهم می کنه میگه:

چرا هر کاری میکنم ، تو حالت خوب نمیشه لعنتی!


۵۹۵

هیچ وقت یادم نمی رود،

برایم  لحظات سختی ساختید،

درحالیکه زندگی همینجوری هم  برایم سخت بود.


۵۹۲

وسط یه راهی منو ول کردی و رفتی،

که کل مسیر رو به خاطر تو اومده بودم...


۵۹۱

سکوت آدمها بوی دلخوری می دهد،

پرحرفی شان هم  بوی دلتنگی.


۵۷۴

از دور آدم های خوبی به نظر  می  رسید 

همان دور بایستید!


۵۶۰

و در نهایت

کسی قلبت را می شکند که به او گفته بودی

از شکسته شدن، خسته شدی!



۵۹۱

دیر شدن یعنی

برای خاطره ساختن

پیر شده ام.


۵۸۸

نه می بخشم

نه فراموش  می کنم.


۵۸۴

این بود زندگی؟


۵۸۰

جز عشق چه چیزی ارزش نوشتن دارد؟

عشق نیست و این دفترها تا همیشه خالی می مانند.


۵۷۵

در بدترین حالت باز گزینه ای به نام خودکشی رو روی میز دارم.


۵۷۰

خیلی ها از زندگیم حذف شدند. نمی بخشمشون که باعث شدن اینقدر تنها بشم. 


۵۶۸

اونهایی که چراغ چشمانم رو خاموش کردن

خدا چراغ قلبشون و عمرشون رو خاموش کنه


۵۶۳

صبر ایوب مثالی است که ما صبر کنیم

ورنه آن زجر که من دیده ام، ایوب ندید


۵۵۲

قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت


۵۴۲

خدایا؛

خیال کردم که این گوشه کنارا

یکی داره هوای کار ما را


۵۴۰

خدایا مطمئنی که ما رو با پیامبرای اولوالعزمت اشتباه نگرفته ای؟

این حجم از آزمایش و بلا و امتحان واسه بنده های عادیت آخه؟


۷۳۱

پدرم در طول عمرش یک رکعت نمازش یا یک روز روزه اش قضا نشده . از زمانی که من به یاد دارم ، نماز شبش ترک نشده . تا آخرین روز عمر پدرش، دو زانو جلوش می نشست و از حرف اون برنمی گشت. یک ریال پول حروم نزاشته وارد زندگیش بشه، تا حالا واسه یه چیز دنیوی به تو رو ننداخته .

حالا یک بار اونم بخاطر ماها یک چیزی ازت میخواد.

خدای بابا ! نزار پدرم پیش هر کس و ناکس و دوست و دشمن خوار و خفیف بشه.

من از دنیا تو را تنها گزیدم

روا داری که من غمگین نشینم؟


۷۲۷

چند زبان آموختم برای چه؟

وقتی حتی برای حرف زدن با یک زبان هم حرفی سخنی نیست.


۷۲۴

به خاطر هیچ چیز دیگه ای  هم نری  جهنم 

بخاطر چراغ هایی که تو تموم این سال ها توی چشماش روشن و خاموش کردی حتما خواهی رفت.

چراغ هایی که هر بار کم سوتر میشن.

۷۲۳

خدایا من چه قتلی کرده بودم 

که بهم حکم حبس ابد دادی؟


۶۷۳

زخم ها رو نباید نشون هر غریبه ای داد

جاشو یاد می گیرن


۶۵۴

خدا هیچ وقت دیر نمی کند.


خیلی دیر کردی ...

خیلی دیر شد


۶۰۸

از وسعت تنهایی ام آنقدر بگویم

تنها کس من بودی و من هیچ کس تو


۵۷۸

خدایا ، پدرش باش، برادرهای نداشته اش باش، دوستش باش ، رفیقش باش.

هیچ کس و کاری  نداره ، خودت کس و کارش باش.

همیشه هوای ما رو داشته، خودت هواش و داشته باش.


۵۶۹

خدایا  وقتی تو من رو زیر دست و پا انداختی

نمی تونم از آدمها گله کنم که از روم رد شدند


۵۶۴

گفتی که به روز عجز دستت گیرم

عاجزتر از این مخواه که اکنون هستم


۵۶۳

نشکن دلمو 

به خدا آهم میگیره دامنت و عاقبت یه روز


۵۶۱

حدود پر زدنم را به من نشان داده است
همان که بال نداده است و آسمان داده است


۵۵۶

نگه نداشت دلم را و جای رنجش نیست

ز دست بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد


۵۵۲

من که با یاد تو دنیا را فرامُش کرده ام

از مروت نیست از خاطر به در کردن مرا


۵۴۸

پدرم در تمام عمر یک رکعت نمازش قضا نشده ، یک شب نماز شبش ترک نشده ، همه روزه هاش رو کامل گرفته ، برای همین هر چی از خدا بخواد خدا روشو زمین نمیندازه ، حتی اگه دعای بد در حق دخترش باشه ، حتی اگه به ناحق باشه.


۵۴۶

همه عمر چشم بودم ، که مگر گلی بخندد

دگر ای امید خون شو، که فرو خلید خاری


۵۴۵

این همه بُخل ، چرا کرد، مگر

من چه می خواستم از گیتی پست؟


۵۳۹

چیزهایی که واسه شما خاطره است

برای من آرزوست


۵۲۹

امشبی ای گریه امانم بده

فرصت حرفی به زبانم بده

مژده ای از من به کسانم بده

چون سحر آید به خدا می روم

من دگر از شهر شما می روم


۵۱۸

" تا بابا نخواد، برگی از درخت نمیفته "


۵۱۵

دوستانم می رنجانندم مدام،
از دشمنانم چیزی در خاطرم نیست.


۴۹۲

یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا


«اى کاش پیش از این مرده بودم، و به‌کلى فراموش مى‌شدم!»


۴۸۷

ما اگر ز خاطر خدا نرفته‌ایم
پس چرا به داد ما نمی‌رسد؟
ما صدای گریه‌مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی‌رسد ؟

۴۷۷

- ناشکری نکن ، خدا قهرش می گیره.

- قهر خدا دیگه چه جوریه؟


۴۷۶

زینب زینب زینب

غمدن قوجالان زینب


۴۷۳

علی (ع)  : " عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم "

« خدای  را به بر هم زدن اراده ها، و  وا شدن گره ها، و شکستن همت ها شناختم »


* منم هر بار اشتباه کردم  و زدی پس کله ام ، حضورت رو حس کردم.


44

علف‌های نو رسته
به جا نمی‌آورند

درختان کهن را