به گمانم کسی
تمام جاده ها را جمع کرده
توی جیبش گذاشته و به خانه اش رفته،
نه کسی می آید ،نه کسی می رود.
آدمها همدیگر را پیدا میکنند
از فاصله های خیلی دور
از ته نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که اینها باید کنار هم باشند.
نگران نباش گردوی پیر!
حالا هزار پاییز است
که گاه میآیند وُ
هزار بهار است که گاه میروند،
هیچ پرندهای
آشیانِ پرندهی دیگری را تصرف نخواهد کرد.
بیر نفر وار سـنین عشــقــینــده یانیـر تبریزده
بیر نفر سنـدن اوتور خالـقـی دانیر تبریزده
اوقدر دیلـده آدین شهری دولاندیم گئجه لر
سنی حتی خیابان لاردا تانیر تبریزده
تنها بودیم در آن خانه ی کوچک
از پشت سر چشم هایت را گرفتم
وباخنده نام خودم را پرسیدم
این برای من فقط یک شوخی بود
اما تو واقعا فکر کردی.
فراموش می شوم
راحت تر از ردپایی بر برف
که زیر برفی تازه دفن می شود
راحت تر از خاطره ی عطر گیجی در هوا
که با رهگذری تازه از کنارت رد می شود
و راحت تر از آن که فکر کنی،
فراموش می شوم.
طوفان هر چقدر هم که سهمگین باشد
یک جا تمام می شود!
اما هیچکس، هیچوقت،
به همان چیزی که پیش از طوفان بوده است بر نمی گردد.
در من غم آرامی هست که از تلاطم افتاده است!
دریا هنوز هست و موج ها رفته اند.
نبودی و جهانم را به طوفان کشیده بودی..
حالا فقط نیستی... همین
ببین جانم!
من زنم
زن ها به حرف ها تکیه می زنند.
و از حرف ها تکیده می شوند.
و شک نکن اگر زبان اختراع نمی شد
هیچ زنی عاشقت نمی شد.
.
همین حوالی من بمان،
دنیا آنقدر بزرگ شده است و
آدمها آنقدر زیاد
که می ترسم تا ابتدای خیابان بروی،
یا راه بازگشت را پیدا نکنی
یا من را دیگر نشناسی.
احساس
سنگ خارا نیست
که همین طور بماند و
بماند و
بماند...
احساس مثل شاپرک
مثل عطر
می پرد!
درست توی همان روزهایی که دوستت دارم
دوستم داشته باش!
نخواه فراموشت کنم!
آخر کدام درخت
در کدام اردیبهشت
خانه تکانی کرده است؟
دیوانه !
من تازه عاشقت شده ام.
هر دختری باید شعری داشته باشد
که برای او سروده شده باشد.
حَتی اگر لازم باشد برای اینکار
آسمان به زمین بیاید.
همه آنهایی که گفته بودند بی تو می میرم،
بی هم زنده اند.
هیچکس بی هیچکس نمرده.
من به کجای این زندگی اعتماد کنم.
.
.
یکی باید باشد
یکی که آدم را صدا کند
به نام کوچکش صدا کند
یک جوری که حال آدم را خوب کند
یک جوری که هیچکس دیگر بلد نباشد
یکی باید آدم را بلد باشد…