۶۰۲

چه شکلی میشه که یه آدم یادش بره 

با چی خوشحال می شده؟!

من یادم رفته.


۵۸۹

از یکی دیگر از کابوس های شبانه ام بیدار شده ام...

می ترسم...

وحشت کابوس نه...وحشت دیوانه شدن

دارم دیوانه میشوم....

می ترسم...


۵۸۸

نه می بخشم

نه فراموش  می کنم.


۵۸۳

آخرش جز مرگ چاره ای ندارم...


۵۷۹

هنوز زنده ام.

فکر کردم که تاب نمیارم،  ولی تاب آوردم.


۵۷۶

باشه اون با اون صدای بلندش وکیل شما باشه

وکیل ما هم خدا باشه.


۵۷۴

احساس گوسفندی رو دارم که به قربانگاه می برنش


۵۴۴

جنون یا خودکشی

دو گزینه موجود برام 

که دارم سعی میکنم به تاخیر بندازمشون.


۵۳۹

کسی که شیره جان می مکید من بودم

کسی که روح به تنم می دمید، مادر بود


* این روزها منم که دارم از شیره جان و روحم به او می بخشم و از روح و جسم خسته ام مایه میزارم تا روح زندگی رو بهش برگردونم.



۷۳۷

دور و برمان خلوت می شود از آدم هایی که بود و نبودشان برایمان فرقی نمی کرد.


۷۲۷

چند زبان آموختم برای چه؟

وقتی حتی برای حرف زدن با یک زبان هم حرفی سخنی نیست.


۴۷۷

- ناشکری نکن ، خدا قهرش می گیره.

- قهر خدا دیگه چه جوریه؟


۴۶۶

انگار کسی نفرینم کرده :

" سنی گوروم گرفتار اولاسان "