۶۰۰

می دانم چرا هیچ گاه به یاد من نیستی،

من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی.

انسان به زخم ها بیشتر می اندیشد تا مرهم ها.


204

من به روی گسل زلزله ها خانه ندارم
اما،

بی تو هر لحظه دلم میلرزد.....!



203

تو

هرگز نخواهی فهمید
که تمامِ زنانِ جهـان
به وقتِ دلتنگی
جیب هاشان پر میشود از
دستمال های سفید مچاله شده ای
که حرف های زیادی برای گفتن دارند....!


از اینجا: سمیه آزاددل


202

معجزه
همیشه در آستین پیامبران اتفاق نمی افتد
شاید روزی
یکی ازهمین قطارها

تو را به مـن برساند!


از اینجا: سمیه آزاددل


201

پروانه ها
دلشان هم که بخواهد
به پیله هاشان برگردند،

پرواز از سرشان افتادنی نیست!


و ابرها بیهوده
به سینه میزنند سنگِ روزهایِ آفتابی را
دلگیر که باشند
حرف دلشان میشود
باران

باران

باران