۶۳۱

دنیا به کام ما نبوده است تاکنون
من بعد هم به کام شما , ما نخواستیم


۶۳۰

تا تو زخمی میزنی، بهر مداوا می رسند...
یک به یک از ره رقیبان، با نمکدانی به دست


۶۲۹

جای دارو دکترم ، تنها " سفر" تجویز کرد

گفت گاهی دل بریدن ، رو به راهت می کند


۶۲۸

ای نام کوچکت غم دلخواه زندگیم


۶۲۶

من دختری خجالتی ام در حوالی ات


۶۲۵

که به غیر با تو بودن،  دلم آرزو ندارد


۶۲۳

اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بدحالش کنید

ثواب دارد


۶۲۱

حال مرا دید و کمی آهسته تر رفت
با من مدارا کردنش را دوست دارم


۶۲۰

در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی
نکته اینجاست که من راز نگهدار ترم


۶۱۹

بیا تا جوانم بده رخ نشانم

که این زندگانی وفایی ندارد


۶۱۸

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت


۶۱۵

من سفر کردم از ترانه شدن

کوچ کردم به سرزمینِ سکوت


۶۱۴

خوشا بحال کسی که تو سهم او باشی


۶۱۳

ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن


۶۰۸

از وسعت تنهایی ام آنقدر بگویم

تنها کس من بودی و من هیچ کس تو


۶۰۷

دلت جای دگر بود و غمت کنج دل ما 


۶۰۶

ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای؟


۵۹۹

گفتم چگونه می‌کُشی و زنده می‌کنی؟
با یک نگاه کُشت و نگاهِ دگر نکرد


۵۹۸

رفتنت خواب بدی بود دلم می‌خواهد
که از این خواب پریشان بپرم گریه کنم


از خودِ صبح فقط منتظرم شب برسد
تا پتو را بکشم روی سرم گریه کنم


۵۹۷

برای خانه همسایه ات 

چراغ آرزو کن

قطعا حوالی خانه تو نیز ، روشن خواهد شد.


۵۹۵

رشته ای بر گردنم افکنده دوست

می کشد هر جا که خاطرخواه اوست


۵۹۱

یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را
یک بار به نام من محتاج بینداز

۵۸۳

 لا تدری
لعل احدهم یناجی الله لأجلک.


تو که نمی‌دانی
شاید یکی به خاطر تو،
با "خدا "نجوا می کند.

۵۸۰

محبوب من !

شادی های من پیش شما چه می کند؟


۵۷۹

،همه‌چیز

قبلا
بارها اتفاق افتاده است.
در این واقعیتِ دستِ دوم
تنها عشق است
که سرانجام ،می‌تواند بگوید:
ببین ...
می‌توانم همه‌چیز را
مثل روز اول ، تر و تازه کنم.

۵۷۸

من برای عاشق بی‌کس
من برای عاشق بی چیز
راه رفتن، گریه کردن زیر باران می‌کنم تجویز


۵۷۷

بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست


۵۷۶

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را


۵۷۴

جایی هست به نام دوردست ها

که تمام کسانمان آنجایند.


۵۷۱

از همانجا که رسد درد

همان جاست دوا


۵۷۰

مرحم زخم کهنه ام

کنج لبان توست

بوسه نمی خواهم

چیزی بگو ...!


۵۶۸

از بس گذشت بی تو به ما تیره روزگار

روشن نشد که روز و شب ما کدام بود


۵۶۶

آیا ما سزاوار بودیم

تمام خیابان را در باران برویم

و در انتهای خیابان

کسی در انتظار ما نباشد؟


۵۶۵

ترسم چو بازگردی

از دست رفته باشم


۵۶۴

چقدر دلم می خواست

همین حالا کنارت باشم

اما تو نیستی

تو آنجا در دوردست هایی

و آن دوردست

اصلا متوجه خوش شانسی اش نیست.


۵۶۱

شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود


۵۶۰

تو خوبی بودی

چرا همیشه نماندی؟


۵۹۹

جو گندمیه موهام، من پیر شدم دختر
در خاطره‌هایی دور، زنجیر شدم دختر
من وعده‌ی خوشبختی در سیر ِ زمان بودم
هی دور شدم از خود، هی دیر شدم دختر

۵۹۸

هزار مرغ دریایی در سینه من گرفتارند

اگر این پنجره باز شود. 


۵۹۷

ای عشق
تنها هدف ما آن است
‎جنگ ها را به تو واگذاریم
پس پیروز شو
تو پیروز شو
و صدای قربانیانت را بشنو
‎که تو را می ستایند.


۵۹۶

زمستان را دوست دارم
که این گریه‌های زمستان
گریه‌های پایان عمر نیست
بلکه نشان ِآغاز است
نشانِ امید


۵۹۵

همه راه‌ها به تو ختم می‌شود
حتی آن‌هایی که 

برای فراموشی‌ات ، از سر گرفتم.


۵۹۴

سلام للذین أحبهم عبثا

سلام بر کسانی که بیهوده دوستشان دارم


۵۹۳

زبان حال دلم را کسی نمی فهمد

کتیبه های ترک خورده خواندنش سخت است


۵۹۰

نترس 

آنچه روی آن پا گذاشتی، مین نیست؛

قلب من بود.


۵۸۲


در من غم آرامی هست که همه چیز را به امان خدا رها کرده است
در من غم آرامی است که از تلاطم افتاده است
 دریا هنوز هست و موج ها رفته اند
طوفان هر چقدر هم که سهمگین باشد یک جا تمام مى شود
 یا در این طوفان میمیریم با با غم آرام و عمیق و ساکتی پا بیرون می گذاریم
هیچکس، هیچوقت، به همان چیزی که پیش از طوفان بوده است بر نمی گردد
من هنوز عاشق رنگ و بوم و گندم زارم
من هنوز عاشق دریایی ام که روزی موج های بلندی داشت فقط ساکت تر، مات تر، تسلیم تر.


۵۸۱

در زادگاهم
درختان گردو بار داده اند
درختان آلو بارداده اند
زنان و میشان بارداده اند
ابران وبادان بار داده اند
در زادگاهم
کسی به گورستان رفته است
کسی از بیابان بازگشته است
هنوز منم
نشسته در انتظار
نه رفته ؛ نه باز گشته
آواز نخوانده 
بار نداده ام.


۵۸۰

ما برای با تو بودن ، عمر خود را باختیم

بد نبود ای دوست ، گاهی هم تو دل می باختی 


۵۷۶

بند ِ دل ِ من
به لبخندهای تو بند است.
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم.


۵۶۸

یاد من باشد تنها هستم

ماه بالای سرِ تنهایی ست