۶۲۲

حواسم نبود و نفهمیدم ناگهان دیدم عاشقت هستم 



۶۲۱

یک ذره دلت تنگ نشد ...خانه ات آباد؟!

یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد...؟!


۶۲۰

سلام بر پیام هایی که هرگز ارسال نشد

از ترس سردی پاسخ...


۶۱۷

ابتدا فکر می کردم شاید یک اتفاق ساده باشد،

تا اینکه بعد از او هیچ اتفاق دیگری در من رخ نداد...


۶۱۴

تو دلت یه دریاست که همرنگ چشماته

دلم یه صحراست که کویر بغضامه

الان کجایی....؟


۶۱۳

غم از من ، خنده مال تو

همیشه خوش به حال تو


۶۰۹

سلام بر آنان که زندگی مجبورمان کرد بی آنها روزگار بگذرانیم

حال آنکه آنها، در قلب مان زیباترین داستان ها بودند.


۶۰۸

زخم های بی نظیری به تن دارم.

اما تو مهربان ترین شان بودی...

عمیق ترین شان...

عزیزترین شان...


۶۰۴

زودتر از من بمیر!

تنها کمی زودتر،

تا تو آنی نباشی که مجبور است

راه خانه را تنها برگردد...


۵۹۸

اگر مرگم فرا رسید و تو را ندیدم...

فراموش نکن من دیدار تو را آرزو کردم.


۵۹۷

از کنار غریبه ای رد شدم،

که تمامش را می شناختم

به همراه انبوهی خاطره...


۵۹۳

گاهی باید، از یاد برد و رفت از یاد

گاهی سکوتت بهتره از بغض و فریاد


۵۹۲

وسط یه راهی منو ول کردی و رفتی،

که کل مسیر رو به خاطر تو اومده بودم...


۵۹۱

سکوت آدمها بوی دلخوری می دهد،

پرحرفی شان هم  بوی دلتنگی.


۵۸۹

از وقتی تو برآورده نشدی، 

دیگر آرزو نکردم....


۵۷۸

بی احساس...

دیدی گفتم ته این رابطه بن بسته

گفتم  قلب سنگیت از هیچی نمی ترسه

بی احساس...


۵۷۶

سلام دورها !

چرا همه چیزهای خوب در شما اقامت دارند؟


۵۷۰

بینمون فاصله ست.

ولی اینایی که بهم نزدیکن

منو به اندازره تو بلد نیستن.


۵۶۹

اگه تا ابد دلم واست تنگ موند چی؟


۵۶۴

یعنی ما این همه مسیر رو رفتیم

تا دوباره مثل غریبه ها باشیم!؟


۵۶۲

به وقت اولین دیدار هیچ آهنگی گوش نده،

هیچ عطری نزن،

مکانش را زیاد دوست نداشته باش،

و دلیلش را هیچ وقت نپرس!


۵۶۱

بعضی وقتها ما نمیخوایم خوب شیم،

چون درد، آخرین یادگاری از چیزیه که از دست دادیم.


۵۹۵

در دست های چه کسی اسراف می شوی

تو اکنون

که من به ذره ذره ات محتاجم؟!


۵۸۱

دلم گریه میخواد

کجاست شونه هات ؟

کجا رفتی ای حس آرامشم؟


۵۷۴

احساس گوسفندی رو دارم که به قربانگاه می برنش


۵۷۲

من دلم بارون میخواد

با تو دنیای آروم میخواد


۵۶۴

شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد

موجی که عاشق می شود، ساحل ندارد


۵۶۲

سخت است که عاشق شوی و هیچ ندانند

هی شعر بگویی، بنویسند که احسنت!


۵۶۱

با من خسته مهربان تر باش

من همانم که دوستت دارد


۵۶۰

هر چند می رود، بروم چای دم‌کنم

شاید کمی نشست...خدا را چه دیده ای


۵۵۴

دگر بعد تو عاشقی ممنوع، زندگی ممنوع، دیوانگی ممنوع است

دگر بعد تو حال خوش ممنوع، فال خوش ممنوع، دلدادگی ممنوع است


۵۴۶

مرغ عشق ها هم پیدا نکردند

فال آمدنت را

من که گنجشکی پاپتی ام.


۵۴۳

بهش بگیدبیاد ، که دلم نمیرسه به فردا...


۷۱۴

تو تنهایی دلتنگتم؛

با آدما دلتنگتم…

هر مدلی که فکر کنی؛ من این روزا دلتنگتم


۷۱۳

اصلا خبر داری چقدر دلتنگتم بی معرفت؟
مگه چی میخواستم ازت، جز اینکه تو باشی فقط؟


۷۰۹

دور باش اما نزدیک

من از نزدیک بودن های دور می ترسم


۷۰۸

سایه ات از سرِ تنهاییِ من ، کم نشود 


۷۰۱

من نمی دانستم

معنی "هرگز" را

 تو چرا بازنگشتی دیگر؟


۶۹۰

قاصدک های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد


۶۸۹

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست ؟


۶۸۷

یه عمره می کشم با گریه ناز آرزوهامو

بگو تا فصل لبخندت ،چقدر گریه بدهکارم


۶۸۳

همین که دلم با توئه کافیه

نمی خوام بدونم دلت با کیه


۶۷۴

پاییز بدون من مبارک بادت


۶۵۸

کجا می شود نشان گمشدگانی را گرفت

که خودخواسته پیدا نمی شوند؟


۶۵۶

ای کم حرف من...

اگر بگویمت که کلامت آرام من است

بیشتر حرف می زنی؟

۶۵۲

من از عالم تو را تنها گزیدم

روا داری که من غمگین نشینم؟


۶۵۰

عطر تو را نفس زدم درون سینه آنقدر

که آه هم‌که می کشم  ، بوی تو پخش می شود


۶۴۷

گاهی برایم گریه کن، باران اثر دارد


۶۴۴

شست باران همه کوچه خیابان ها را
پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من؟


۶۳۹

تمام اندوه های جهان

مرا به نام کوچک می شناسند.