۶۲۱

یک ذره دلت تنگ نشد ...خانه ات آباد؟!

یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد...؟!


۶۱۳

غم از من ، خنده مال تو

همیشه خوش به حال تو


۶۱۱

کاش کمی از خودم را برای خودم نگه داشته بودم ،

تو امانت دار خوبی برای همه من نبودی...


۶۰۸

زخم های بی نظیری به تن دارم.

اما تو مهربان ترین شان بودی...

عمیق ترین شان...

عزیزترین شان...


۶۰۴

زودتر از من بمیر!

تنها کمی زودتر،

تا تو آنی نباشی که مجبور است

راه خانه را تنها برگردد...


۵۹۸

اگر مرگم فرا رسید و تو را ندیدم...

فراموش نکن من دیدار تو را آرزو کردم.


۵۹۲

وسط یه راهی منو ول کردی و رفتی،

که کل مسیر رو به خاطر تو اومده بودم...


۵۸۹

از وقتی تو برآورده نشدی، 

دیگر آرزو نکردم....


۵۷۸

بی احساس...

دیدی گفتم ته این رابطه بن بسته

گفتم  قلب سنگیت از هیچی نمی ترسه

بی احساس...


۵۷۳

من تو را همانطور دوست داشتم

که آرزو می کردم یکی مرا دوست بدارد.


۵۷۲

ولی می دانی تاخ ترین اتفاقی که بینمان افتاد چه بود،

اینکه دو تا غریبه شدیم که همه چیز را می دانند.


۵۷۰

بینمون فاصله ست.

ولی اینایی که بهم نزدیکن

منو به اندازره تو بلد نیستن.


۵۶۹

اگه تا ابد دلم واست تنگ موند چی؟


۵۶۴

یعنی ما این همه مسیر رو رفتیم

تا دوباره مثل غریبه ها باشیم!؟


۵۹۵

در دست های چه کسی اسراف می شوی

تو اکنون

که من به ذره ذره ات محتاجم؟!


۵۷۲

من دلم بارون میخواد

با تو دنیای آروم میخواد


۵۶۱

با من خسته مهربان تر باش

من همانم که دوستت دارد


۵۵۲

قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت


۵۵۱

چه روزها که بدون تو سالها شد و رفت


۵۵۰

با من راه بیا 

برای تو

از بیراهه های زیادی گذشته ام.


۵۴۹

خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟

چرا اینگونه کافرگونه ، بی رحمانه می خندی؟


۵۴۸

ای کم شده وفای تو و افزون جفای تو


۵۴۷

ای قرار دل طوفانی بی ساحل من


۷۲۰

اندوه چشمانت از کدام مهربانی است ؟!


۷۰۹

دور باش اما نزدیک

من از نزدیک بودن های دور می ترسم


۷۰۸

سایه ات از سرِ تنهاییِ من ، کم نشود 


۷۰۶

غربت کسی نباش

که تو را وطن دیده !


۷۰۴

آسوده خاطرم که تو در خاطر منی


۷۰۳

روزهایی که بی تو می گذرد، گر چه با یاد توست ثانیه هاش

آرزو باز می کشد فریاد، در کنار تو می گذشت ای کاش


۷۰۱

من نمی دانستم

معنی "هرگز" را

 تو چرا بازنگشتی دیگر؟


۶۹۱

در جای جایِ خاکِ تنم ردِ پای توست
گاهی تو هم به نام وطن  یاد کن مرا


۶۷۴

پاییز بدون من مبارک بادت


۶۵۷

عشق یعنی

به یکی قدرتی بدی که بتونه نابودت کنه

ولی باور داشته باشی این کار رو نمی کنه .


۶۵۶

ای کم حرف من...

اگر بگویمت که کلامت آرام من است

بیشتر حرف می زنی؟

۶۵۲

من از عالم تو را تنها گزیدم

روا داری که من غمگین نشینم؟


۶۵۰

عطر تو را نفس زدم درون سینه آنقدر

که آه هم‌که می کشم  ، بوی تو پخش می شود


۶۴۴

شست باران همه کوچه خیابان ها را
پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من؟


۶۲۸

ای نام کوچکت غم دلخواه زندگیم


۶۲۶

من دختری خجالتی ام در حوالی ات


۶۲۵

که به غیر با تو بودن،  دلم آرزو ندارد


۶۲۴

تو رو دوست دارم

مثل عطر شکوفه های سیب

تو رو دوست دارم عجیب

تو رو دوست دارم زیاد


۶۱۴

خوشا بحال کسی که تو سهم او باشی


۶۱۳

ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن


۶۰۷

دلت جای دگر بود و غمت کنج دل ما 


۶۰۶

ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای؟


۵۷۷

بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست


۵۷۶

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را


۵۷۰

مرحم زخم کهنه ام

کنج لبان توست

بوسه نمی خواهم

چیزی بگو ...!


۵۶۸

از بس گذشت بی تو به ما تیره روزگار

روشن نشد که روز و شب ما کدام بود


۵۶۷

یکی از ژرف ترین اسرار عشق این است

چرا او؟