ترسم چو بازگردی
از دست رفته باشم
تو خوبی بودی
چرا همیشه نماندی؟
همه راهها به تو ختم میشود حتی آنهایی که
برای فراموشیات ، از سر گرفتم.
سلام للذین أحبهم عبثا
سلام بر کسانی که بیهوده دوستشان دارم
نترس
آنچه روی آن پا گذاشتی، مین نیست؛
دلم تنگ است و هی پهلو به پهلو می شوم امشب تو اما شک ندارم خواب دیدی شاه هفتم را
تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی،آریکه پُل ها خوب می فهمند معنای گذشتن را
تو؛ یک جهانِ تازه پر از صلح و دوستی من؛ کشوری که با همه درحال جنگ بود
آخر من بدبخت چرا نمیتوانم؟
چون یکی شون و میشناسم !
آنقدر نفس میکشم تا تمام شود
همه ی نفس هایی که دائم سراغ تو را میگیرند
نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست
چقدر دلم هوایت را می کند
حالا که دیگر هوایم را نداری
تحویل نمی گیرم
سالی را که بی تو تحویل شود.
به هر که رسیدم سلام دادم ...