253

مرا براى روز مبادا کنار بگذار !

مثل مسافرخانه اى متروکه ام

در جاده اى سوت و کور،

یک روز خسته از راه مى رسى

و جز آغوش من

برایت پناهى نیست ..

252

می دانم اوکه نرفت تو بودی. 

می دانم او که نماند من بودم. 

اما 

به خاطر خدا با خودت روراست باش. 

آیا جایی بود برای ماندن. 

مقصر منم که از جاهای شلوغ بدم می آید. 

والا که در قلبت می ماندم. 


251

سلام 

اینجا بغض هایم بوی بی کسی می دهد 

آنجا آب و هوا خوب است؟

 لابد هست که سوالی از حال و هوایم نکردی. 

باید ببخشید، اما 

این دل هنوز بی قراری شما را می کند. 

شیرین بخند، راحت بمان. 

اینجا هوا بارانی است. 


250

خیلی غم انگیز است، 

تنها بهانه زندگی ام کسی است 

که اگر بمیرم، هرگز باخبر نخواهد شد. 

خیلی غم انگیز است 

به شوق کسی نفس می کشم 

که وقتی در شبی سرد 

نفسم دیگر بالا نیاید 

روحش هم خبردار نخواهد شد. 


249

رو به راهم 

رو به همان راهی که رفتی. 


248

تو یادت نیست 

ولی من برای داشتنت

 دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت.


247

گـاهـی

یـک پـیـراهـن چـهـارخـانـه ی مـردانـه هـم حـتـی

مـیـتـوانـد

خـانـه ی آدم بـاشـد

کـه دلـتـنـگـی هـایـت را در جـیـبـش بـریـزی

و دکـمـه هـایـش را

بـرای هـمـیـشـه

بـبـنـدی



246

و چه انتظار بزرگی است  

اینکه بدانی

 پشت هر دوستت دارم   

چقدر دوستت دارم ... 


245

خوشبختی رنگین کمان لبخند توست !

 که با هر ترنم باران شکل می گیرد

فقط خوشحال باش 

من اشک آسمان را در می آورم!.


243

از تو افسانه ای خواهم ساخت 

تا همه عاشقت شوند 


242

سالهاست که مرده ام 

بی تو نه بوی خاک نجاتم داد 

نه شمارش ستاره ها تسکینم 

چرا صدایم کردی 

چرا؟


239

چیزی نگو. برو به سلامت، از این به بعد 

هر جا صدای گریه شنیدی، دعام کن 


238

تاب تاب عباسی 

خدا خستم از بازی 

دنیا چقدر تابم داد 

کاشکی منو بندازی؟ 


237

دلم بهار می خواهد 

عاشقم شو...! 


233

هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است.

مگذارید که نام شما را بدانند، و به نام بخوانندتان. 

هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است.


232

اتفاق تازه ای نیست 

دوباره دلتنگ ات شدم. 


229

و بیا از روزی بترسیم
که دستهای سردی
محکم تکانمان می دهد
و می گوید
بلند شو!

همه چیز خواب بود...

از اینجا


228

نمی شود در کوچه های اردیبهشت تنها قدم زد،

خودت را زودتر برسان!


227

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم

آری علاج درد، گریبان دریدن است


225

من میگم: دلم شکسته است.

تو میگی: خوب میشه،خسته است.


224

از دست عزیزان چه بگویم، گله ای نیست

گر هم گله ای هست، دگر حوصله ای نیست


223

هر سال

می آیی چکار؟

وقتی که هیچ گلی به سرم نمی زنی

بهار!


222

حتی یکبار نگفتی دوستت دارم !
فکر کن ،

کنکور بدهی ، اما نتیجه اش اعلام نشود !


از اینجا


220

می خواهمت هنوز...

آری هنوز هم،

دریای اضطراب در سینه ی شکسته ی من موج می زند...!



219

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد 

چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد

پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند

چه رها چه بسته ، مرغی که پرش بریده باشد


215

کبوتر ها که جز پرواز آزادی نمی خواهند!

نباید در حصار میله ها با دانه ای گندم

به او تعلیم ماندن داد!


211

تنهایی چیزهـای زیادی به انسان می آموزد

اما تـو نـرو ،

بگذار من نادان بمانم...


210

پیراهن ِ هیچ فصلی

خیس‌ تر از بهـاری نخواهد بود

که عاشقت شدم .


209

تنهـــایی
لبـــاس نوئی سـت
کــه از بهــــــار پیـش

بـه هـوای آمـدنـت

تـوی کمــد

دسـت نخورده مـانده است


208

بهار آمده اما
من هنوز
دلم بهار می‌خواهد.

بیا !


206

آه من دیشب به تنگ آمد ، دوید از سینه ام

داشت می آمد بسوزاند تو را ، نگذاشتم !



204

من به روی گسل زلزله ها خانه ندارم
اما،

بی تو هر لحظه دلم میلرزد.....!



203

تو

هرگز نخواهی فهمید
که تمامِ زنانِ جهـان
به وقتِ دلتنگی
جیب هاشان پر میشود از
دستمال های سفید مچاله شده ای
که حرف های زیادی برای گفتن دارند....!


از اینجا: سمیه آزاددل


202

معجزه
همیشه در آستین پیامبران اتفاق نمی افتد
شاید روزی
یکی ازهمین قطارها

تو را به مـن برساند!


از اینجا: سمیه آزاددل


201

پروانه ها
دلشان هم که بخواهد
به پیله هاشان برگردند،

پرواز از سرشان افتادنی نیست!


و ابرها بیهوده
به سینه میزنند سنگِ روزهایِ آفتابی را
دلگیر که باشند
حرف دلشان میشود
باران

باران

باران



199

 بی پناهی ام
شبیه پیچکی ست
که به ناگاه
دیوار قدیمی خانه
پشتش را

خالی کرده باشد.


از اینجا: روزها و سوزها


198

دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی‌دانم چه‌کار کنم
مثل پرنده‌ای لالم
که می‌خواهد آواز بخواند و نمی‌تواند.

195

به جهنم که پیر می‌‌شوی دیوانه!

چروکِ زیر چشمانت همانقدر زیباست

که چینِ رویِ دامنت



176

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم


174

دوستم داشته باش
من هیچ وقت آنقدر بد نبودم

که لیاقتم دوست داشتن کسی نباشد


173

تو یادت نمی آید

ولی من روز های زیادی با یادت سر کردم


170

تو قسمتِ من نه، مالِ مردم بودی

قربانِ دلم که مالِ مردم خور نیست


169

خدای من! امروز
دلم هوای تو را کــرد بعد مدتها...
و من تکان خوردم
چقدر قبـلنها صمیمی تر بودیم

نه؟؟؟


168

آن که می گوید دوستت دارم

دل اندوهگین شبی ست که مهتابش را می جوید


159

حالا که رفته‌ای
پرنده‌ای آمده است
در حوالی همین باغ رو به رو
هیچ نمی‌خواهد
فقط می‌گوید

کو کو...


158

باید می دانستم
سرانجام
تو را
از اینجا خواهد برد
این جاده

که زیر پای تو نشسته بود...


157

ریش هایت را نزن
میخواهم مالی بد باشم

میخواهم بیخ ریش صاحبم باشم.


151

دلم با عشق تو عاشق ترین شد
ولی بی مهریت کار دلم ساخت

دل تنهای من تنهاترین شد ...


150

باز باران بارید
خیس شد خاطره ها
مرحبا بر دل ابری هو
هر کجا هستی آسمانت آبی
و دلت از غم دنیا خالی

149

فصل دروی اشکهایی شده
که بر گونه ام کاشتی
نگذار ،
محصول امسال هم کاه شود
و من بمانم و
مترسک و

گندمزار خشکیده...!