۵۸۵

فرزند مگر نداشت صیاد؟


۵۶۶

مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم


۵۵۶

ولیکن با که گویم راز، چون محرم نمی بینم


۵۵۲

قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت


۵۵۱

چه روزها که بدون تو سالها شد و رفت


۵۴۸

ای کم شده وفای تو و افزون جفای تو


۵۴۷

ای قرار دل طوفانی بی ساحل من


۷۰۸

سایه ات از سرِ تنهاییِ من ، کم نشود 


۷۰۴

آسوده خاطرم که تو در خاطر منی


۶۹۲

من کشوری نبوده ام ، ایجاد کن مرا !


۶۸۹

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست ؟


۶۸۱

جانم به لب آمد ولی جانت سلامت


۶۷۶

بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد


۶۷۴

پاییز بدون من مبارک بادت


۶۵۱

ز کدام ره رسیدی، ز کدام در گذشتی؟

که ندیده، دیده،  ناگه

به درون دل فتادی ؟


۶۴۷

گاهی برایم گریه کن، باران اثر دارد


۶۴۲

خسته از هر چه که بود و به خدا هیچ نبود 


۶۲۸

ای نام کوچکت غم دلخواه زندگیم


۶۲۶

من دختری خجالتی ام در حوالی ات


۶۲۵

که به غیر با تو بودن،  دلم آرزو ندارد


۶۱۴

خوشا بحال کسی که تو سهم او باشی


۶۱۳

ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن


۶۰۷

دلت جای دگر بود و غمت کنج دل ما 


۶۰۶

ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای؟