386

بابالنگ دراز 

من همین که هستی دوستت دارم 

حتی سایه ات که هرگز به آن نمی رسم. 


385

بابا لنگ دراز عزیز 

بعضی آدمها را نمی شود داشت 

فقط می شود دوستشان داشت 


384

ای آینه هم صحبت من باش

 که دیری است 

بی سنگ صبور است 

دل تنگ صبورم 


377

کاش دنیا کوچه‌ی من بود

و کوچه‌ی تو

و کسی برای کسی

از راه دور نامه نمی‌نوشت.


376

اون چقدر کنار تو خوشبخته

وقتی که تو اینجوری دوستش داری 


375

آرزو می کردم 

که تو خواننده شعرم باشی. 

راستی شعر مرا می خوانی؟ 


373

آنقدر بی قرار تو هستم که حاضرم 

با دیگران ببینمت، 

اما ببینمت. 


372

ببین چگونه مرا ابر کرد، خاطره هایی

که در یکایک شان می شد آفتاب ببینم 


371

از بهار تقویم می ماند 

از من

استخوان هایی که، 

روزی تو را دوست داشتند. 


365

وقتی می روی

در دنیا را ببند

که تمام شود.


363

دلتنگی اتفاق عجیبی است

گویی خواهی مرد

ولی نمی میری


359

دستش بند است

به دلتنگی من

بیکار که می شود

برای بغض هایم

غروب می بافد.


57

هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد
اما‌ آدمی است دیگر

همیشه منتظر می‌ماند.


53

من می روم ز کوی تو و دل نمی رود

این زورق شکسته ز ساحل نمی رود



48

میلیون‌ها و میلیارد‌ها آدم توی این دنیا هستند
و همه‌شان می‌توانند بی‌تو زندگی کنند،

آخر من بدبخت چرا نمی‌توانم؟


47

اکنون کجاست؟
چه می‌کند؟

کسی که فراموشش کرده‌ام .


45

باز نگشتند

رودهایی که به دریا رفتند
سربازانی که به جنگ
و یارانی که به دیار غریب


44

علف‌های نو رسته
به جا نمی‌آورند

درختان کهن را


40

من همه آدمای این شهر رو دوست دارم ،

چون یکی شون و میشناسم !


35

کاش میشد کنج آغوشت بخوابم تا ابد

33

آنقدر نفس میکشم تا تمام شود

همه ی نفس هایی که دائم سراغ تو را میگیرند


34

نفسم می گیرد

در هوایی که نفس های تو نیست


32

چقدر دلم هوایت را می کند

حالا که دیگر هوایم را نداری


17

ما زن ها رسم خوبی داریم،

زمانه که سخت می گیرد،

شروع می کنیم به کوتاه کردن

ناخن ها،موها، حرف ها، رابطه ها!


9

در گلوی من
ابر کوچکی ست

می‌شود مرا بغل کنی؟
قول می‌دهم
گریه
کم کند...