-
۵۴۴
پنجشنبه 4 فروردین 1401 23:04
جنون یا خودکشی دو گزینه موجود برام که دارم سعی میکنم به تاخیر بندازمشون.
-
۵۴۳
شنبه 28 اسفند 1400 07:29
بهش بگیدبیاد ، که دلم نمیرسه به فردا...
-
۵۴۲
یکشنبه 22 اسفند 1400 14:18
خدایا؛ خیال کردم که این گوشه کنارا یکی داره هوای کار ما را
-
۵۴۱
دوشنبه 16 اسفند 1400 18:31
《الله گونون بو یُرگون وقتینه.... 》 خدایا خودت در قرآن به ساعاتی از روز و شب قسم خورده ای که یعنی بعصی وقت ها دعا به استجابت نزدیک تر است. قسم به روز روشن چون برآید... قسم به شب هنگامی که آرام گیرد... قسم به صبح چون دم زند... خدایا به این لحظه خسته غروب قسم که گره از کارش باز کنی. آمین
-
۵۴۰
دوشنبه 9 اسفند 1400 22:32
خدایا مطمئنی که ما رو با پیامبرای اولوالعزمت اشتباه نگرفته ای؟ این حجم از آزمایش و بلا و امتحان واسه بنده های عادیت آخه؟
-
۵۳۹
دوشنبه 9 اسفند 1400 18:06
کسی که شیره جان می مکید من بودم کسی که روح به تنم می دمید، مادر بود * این روزها منم که دارم از شیره جان و روحم به او می بخشم و از روح و جسم خسته ام مایه میزارم تا روح زندگی رو بهش برگردونم.
-
۵۳۸
دوشنبه 9 اسفند 1400 17:59
روبه روم ، شب و سیاهی بی کسی پشت سرم دارم از نفس میفتم...
-
۷۳۷
یکشنبه 8 اسفند 1400 20:23
دور و برمان خلوت می شود از آدم هایی که بود و نبودشان برایمان فرقی نمی کرد.
-
۷۳۶
یکشنبه 8 اسفند 1400 13:50
پیش از آن برم بنشین کز میانه برخیزم
-
۷۳۵
یکشنبه 8 اسفند 1400 13:47
الحمدلله برای سلامتی بعد از بیماری و عافیت بعد از بلا و آرامش بعد از طوفان
-
۷۳۴
شنبه 7 اسفند 1400 13:38
سالی که گذشت چیزهایی رو تجربه کردم که هیچ وقت فکرش رو هم نمی کردم.چیزهایی که حتی نمی تونم بیانشون کنم. از آدمها چیزهایی دیدم که باورش برام سخت بود. انگار یک نقاب از روی همه چیز و همه کس برداشته شده . و شوکه شده ام واقعیتش. یک شکل دیگه زندگی رو تجربه می کنم انگار. همه چیز وارونه شده انگار. توی یک سرگیجه گرفتار شدم...
-
۷۳۳
شنبه 30 بهمن 1400 05:31
امشب به جای تمام شب بیداری کشیدن های مادرم .
-
۷۳۲
پنجشنبه 28 بهمن 1400 21:32
گیرم که خلق را به فریبی فریفتی با دست انتقام طبیعت چه میکنی؟
-
۷۳۱
چهارشنبه 27 بهمن 1400 08:28
پدرم در طول عمرش یک رکعت نمازش یا یک روز روزه اش قضا نشده . از زمانی که من به یاد دارم ، نماز شبش ترک نشده . تا آخرین روز عمر پدرش، دو زانو جلوش می نشست و از حرف اون برنمی گشت. یک ریال پول حروم نزاشته وارد زندگیش بشه، تا حالا واسه یه چیز دنیوی به تو رو ننداخته . حالا یک بار اونم بخاطر ماها یک چیزی ازت میخواد. خدای...
-
۷۳۰
شنبه 23 بهمن 1400 16:38
موهامو زدم . فکر میکردم کف حموم میشینم و زیر گریه میزنم. ولی برعکس سبک شدم. انگار یه بار چندین ساله از رو دوشم برداشته شد. نمی دونم شاید بعدتر براش عزاداری کنم.
-
۷۲۹
سهشنبه 19 بهمن 1400 19:06
مثل آدمایی که از جنگ ترکش توی تنشون جا مونده و هر از گاهی تکون می خوره، من هم ترکش هایی از گذشته توی قلب و روحم جا مونده که هر از گاهی درد می گیره.
-
۷۲۸
دوشنبه 18 بهمن 1400 23:49
《 رَبَّنَا وَ لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا》 خدایا این بار داره بیش از حد توان مون میشه داریم زیر این بار له میشیم
-
۷۲۷
دوشنبه 18 بهمن 1400 13:25
چند زبان آموختم برای چه؟ وقتی حتی برای حرف زدن با یک زبان هم حرفی سخنی نیست.
-
۷۲۶
یکشنبه 17 بهمن 1400 13:32
همه رفتن ، کسی دور و برم نیست چنین تنها شدن در باورم نیست
-
۷۲۵
یکشنبه 10 بهمن 1400 13:31
توی داستان حضرت موسی یه جایی هست که موسی یک نفر رو غیرعمد کشته و از شهر و دیارش آواره شده ، توی اون لحطه ای که هیچ کس و هیچ جایی برای پناه بردن نداره دعا میکنه : " رب إنی لما أنزلت إلی من خیر فقیر " یعنی خدایا به هر خیری که برایم بفرستی محتاجم . و بعد خداوند توی اون شهر و دیار غربت، موسی رو سر و سامان میده....
-
۷۲۴
شنبه 9 بهمن 1400 15:35
به خاطر هیچ چیز دیگه ای هم نری جهنم بخاطر چراغ هایی که تو تموم این سال ها توی چشماش روشن و خاموش کردی حتما خواهی رفت. چراغ هایی که هر بار کم سوتر میشن.
-
۷۲۳
پنجشنبه 7 بهمن 1400 18:04
خدایا من چه قتلی کرده بودم که بهم حکم حبس ابد دادی؟
-
۷۲۲
چهارشنبه 6 بهمن 1400 21:55
بین تو و اون ، تو رو انتخاب کردم. چون از تو دورم می کرد. جاش رو توی دلم و توی زندگیم پر کن.
-
۷۲۱
دوشنبه 4 بهمن 1400 17:32
همه آدم های دور و برم ترسیده اند انگار از بار مسئولیتی که هر آن ممکن است بر دوششان بیفتد. همه شان دارند فرار می کنند . و در فرار کردنشان از هم سبقت می گیرند. از اینجا که نگاهشان میکنم چقدر خنده دارند.
-
۷۲۰
پنجشنبه 30 دی 1400 21:38
اندوه چشمانت از کدام مهربانی است ؟!
-
۷۱۹
پنجشنبه 30 دی 1400 21:36
آدم ها ممکنه خیلی ها رو دوست داشته باشن، ولی عاشق یه نفر میشن. تو برای من اون یه نفر بودی، ومن برای تو ، یکی از اون خیلی ها.
-
۷۱۸
پنجشنبه 30 دی 1400 21:28
از امشب شروع به خواندن کتاب " Masumiyet müzesi " کردم.
-
۷۱۷
چهارشنبه 29 دی 1400 20:20
بالاخره خوندن کتاب " A game of Thrones" رو تموم کردم. این بار نوبت یک کتاب ترکی است. ترکی رو فراموش کرده ام.
-
۷۱۶
پنجشنبه 23 دی 1400 23:56
کائنات عزیز ، من یکدوربین عکاسی حرفه ای میخواهم.
-
۷۱۵
پنجشنبه 23 دی 1400 19:41
فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی ای دوست! به داد دل من دیر رسیدی از یاد ببر قصه ی ما را هم از امروز درباره ی ما هرچه شنیدی نشنیدی