-
۴۸۲
چهارشنبه 2 بهمن 1398 18:59
یادم نمی کنی و زیادم نمی روی یادت به خیر یار فراموشکار ما
-
۴۸۱
یکشنبه 29 دی 1398 16:06
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی با چون منی به غیر محبت روا نبود
-
۴۸۰
شنبه 28 دی 1398 20:49
گفتم: که بعد از آن همه دلها که سوختیکس میخورد فریب تو؟ گفتا: هنوز هم
-
۴۷۹
شنبه 28 دی 1398 12:35
این جوری نبودمااین جوری شدم
-
۴۷۸
جمعه 27 دی 1398 15:56
صُمٌّۢ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ" کر و لال و کورند، و آنها تعقل نمی کنند. "* و آنها گوسفندانند...
-
۴۷۷
جمعه 27 دی 1398 13:46
- ناشکری نکن ، خدا قهرش می گیره.- قهر خدا دیگه چه جوریه؟
-
۴۷۶
چهارشنبه 25 دی 1398 21:18
زینب زینب زینبغمدن قوجالان زینب
-
۴۷۵
شنبه 21 دی 1398 20:54
مرا اتفاقی پیر کردکه هرگز رخ نداد.
-
۴۷۴
شنبه 21 دی 1398 10:29
انتقام سخت تون این بود؟خدا محو و نابودتون کنه
-
۴۷۳
چهارشنبه 18 دی 1398 22:38
علی (ع) : " عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم "« خدای را به بر هم زدن اراده ها، و وا شدن گره ها، و شکستن همت ها شناختم »* منم هر بار اشتباه کردم و زدی پس کله ام ، حضورت رو حس کردم.
-
۴۷۲
پنجشنبه 12 دی 1398 18:12
فکر نمی کردم بزاری زار و زمینگیر بشمفکر نمی کردم که یه روز این جوری تحقیر بشم
-
۴۷۱
پنجشنبه 12 دی 1398 18:09
پیر شدم تو این قفس ، یکم بهم نفس بدهرحم و مروتت کجاست، جوونی هام و پس بده
-
۴۷۰
پنجشنبه 12 دی 1398 17:52
شما با خانمان خود بمانیدکه ما بی خانمان بودیم و رفتیم
-
۴۶۹
پنجشنبه 12 دی 1398 14:48
اِوری سینگ ویل بی اُل رایت
-
۴۶۸
پنجشنبه 12 دی 1398 14:40
" فَیَقول رَبّی اَهانَن "" پس گوید،خدا مرا خوار ساخت "*خدایا خوارم کردی
-
۴۶۷
چهارشنبه 11 دی 1398 12:51
چه بی ثمر می خندمچه بی اثر می گریمدر این دنیا تک و تنها شدم من
-
۴۶۶
دوشنبه 9 دی 1398 20:09
انگار کسی نفرینم کرده :" سنی گوروم گرفتار اولاسان "
-
۴۶۵
یکشنبه 8 دی 1398 18:57
این روزا با کی می خندیوقتی تو گریه می سوزم ؟
-
۴۶۴
یکشنبه 8 دی 1398 18:52
فلک قویوب بوینوماچکمدیم چارام ندی ؟
-
۴۶۳
دوشنبه 2 دی 1398 16:00
من زینب صبورم...غملر منی یورامماز
-
۴۶۲
جمعه 29 آذر 1398 14:45
اما در پایان اندوهت به شادی و آرامش بدل می شود، و اشک های تلخت ، اشک های اندوه لطیف خواهد بود که دل را می پالاید و از گناه می رهاند.
-
۴۶۱
پنجشنبه 28 آذر 1398 18:55
کتاب بوف کور صادق هدایت برای بار دوم خوندمش و باز محو محیط رمزآلود و در عین حال آشنای آن شدم . بار اول چند سال پیش در میانه روزهای تب آلود بیماری خونده بودمش .
-
۴۶۰
پنجشنبه 28 آذر 1398 18:47
ﻓﮑﺮ ﺯﻧﺪگی ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺗﺮﺳﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ.ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﺍﻧﺲ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻧ ﯿﺎﯼ ﺩ ﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩِ ﻣـﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺭ ﺩ؟ حس ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍ ﯼ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ، ﺑﺮﺍ ﯼ ﯾﮑﺪﺳﺘﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﯼ ﺑﯿﺤﯿﺎ، ﭘﺮﺭﻭ، ﮔﺪﺍﻣﻨﺶ، ﻣﻌﻠﻮﻣﺎ ﺕ ﻓﺮﻭﺵ و ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﻝ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺧﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
-
۴۵۹
چهارشنبه 27 آذر 1398 15:00
کتاب Kürk mantolu madonna نوشته Sabahattin Aliحس خواندن یک رمان خوب ، پر از جملات فوق العاده و پر معنی درباره زندگی ، عشق، تنهایی ...
-
۴۵۸
سهشنبه 26 آذر 1398 15:24
دیدمت دوباره توی خوابمچه سادم ...چه سادم... چه سادم... چه سادمچکار کنم ...سادم...سادم...سادم
-
۴۵۷
شنبه 23 آذر 1398 15:22
کتاب Tuesdays with Morrie در زمان بیماری مامان کمک روحی بود تا حدودی برای من.
-
۴۵۶
جمعه 22 آذر 1398 16:34
چشم از پنجره بردارمنجی در آینه است...!
-
۴۵۵
جمعه 22 آذر 1398 16:29
درون من پرنده ایستکه هیچ وقت پرواز نکرد.
-
۴۵۳
پنجشنبه 21 آذر 1398 17:28
از خدا گریزی نیستتو باید پیشش کوتاه بیایچون تو بهش نیاز دارینه اون به تو این و بفهم
-
۴۵۱
سهشنبه 5 آذر 1398 21:16
کتاب جای خالی سلوچ یک کتاب خوب تصویر درد و اندوه زندگی