-
344
جمعه 5 شهریور 1395 19:01
گاهی باید آرزوها را مثل قاصدک بگذاری کف دست و بسپاری شان به دست باد تا بروند و سهم دیگری شوند.
-
343
چهارشنبه 6 مرداد 1395 18:20
حیاط روشن بود و باد می آمد و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد
-
342
چهارشنبه 6 مرداد 1395 18:17
اتاق خلوت پاکی است برای فکر چه ابعاد ساده ای دارد.
-
341
شنبه 2 مرداد 1395 09:16
نمی دانم اینجا که ایستاده ام تقدیر من است یا تقصیر من
-
340
سهشنبه 24 آذر 1394 21:13
این تویی در آن طرف پشت میله ها رها این منم در این طرف پشت میله ها اسیر دست خسته مرا مثل کودکی بگیر با خودت مرا ببر خسته ام از این کویر
-
339
سهشنبه 24 آذر 1394 21:08
آه می کشم تو را با تمام انتظار پرشکوفه کن مرا ای طراوت بهار
-
338
دوشنبه 23 آذر 1394 22:38
زندگی برای این که بی معنی باشد خیلی خیلی زیاد است.
-
337
یکشنبه 22 آذر 1394 12:30
این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد
-
336
شنبه 11 مهر 1394 14:34
کسی بیاید ما را دعوت کند به رفتن به رفتن از تمام کسانی که رفته اند و ما هنوز در آنها مانده ایم.
-
335
شنبه 11 مهر 1394 14:32
هیچ ندارم، فقط دوستت دارم. فرزندی هم ندارم که بعد مرگم وارث دوست داشتن تو باشد.
-
334
شنبه 11 مهر 1394 14:30
لب بر لبم نهاد و به من گفت با نگاه اینک همان لبی که قرارِ تو برده بود
-
333
شنبه 11 مهر 1394 14:27
قلب، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد.
-
332
شنبه 11 مهر 1394 10:22
تنهایی ام کلاف آخر مادر بزرگ! عمرش به تمام کردنش قد نداد.
-
331
شنبه 11 مهر 1394 10:21
پرنده های زخمی یا خوب می شوند و می پرند یا خوب نمی شوند و می میرند. پرنده من اما درست وقتی که خوب شد، مرد.!
-
330
شنبه 11 مهر 1394 10:19
دلتنگم شبیه ایستگاه بعدی برای مسافری که در ایستگاه قبلی پیاده می شود.
-
329
شنبه 11 مهر 1394 10:15
چقدر دلم می خواهد یک دل سیر بخوابم. درست مثل مادر بزرگ که سالهاست خوابیده...
-
328
شنبه 11 مهر 1394 10:13
عجیب دلتنگتم. مرا در یکی از همین شعر ها ببوس. نترس عزیزم ! خدا شعرهای مرا نمی خواند.
-
327
شنبه 11 مهر 1394 10:09
به گمانم کسی تمام جاده ها را جمع کرده توی جیبش گذاشته و به خانه اش رفته، نه کسی می آید ،نه کسی می رود.
-
326
پنجشنبه 9 مهر 1394 14:30
کوچ پرندگان به من آموخت وقتی هوای رابطه سرد است باید رفت.
-
325
پنجشنبه 9 مهر 1394 14:28
مثل اسمان می مانی دوستت دارم ... اما... نمیتوانم داشته باشمت.
-
324
سهشنبه 7 مهر 1394 13:24
خش خش ...صدای پای خزان است یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند
-
323
سهشنبه 7 مهر 1394 13:22
پاییز فصل خرمالوست فصل گَس تنهایی
-
322
سهشنبه 7 مهر 1394 13:20
آدمها همدیگر را پیدا میکنند از فاصله های خیلی دور از ته نسبت های نداشته انگار جایی نوشته بود که اینها باید کنار هم باشند.
-
321
سهشنبه 7 مهر 1394 13:19
گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد رفتنی نیست دو چشم نگران میخواهد
-
320
سهشنبه 7 مهر 1394 13:18
نگران نباش گردوی پیر! حالا هزار پاییز است که گاه میآیند وُ هزار بهار است که گاه میروند، هیچ پرندهای آشیانِ پرندهی دیگری را تصرف نخواهد کرد.
-
319
سهشنبه 7 مهر 1394 13:17
تو بهار شو! من زمستان خواهم شد. زمستانی که دیگر بهاری نخواهد داشت.
-
318
سهشنبه 7 مهر 1394 13:14
گفت:از سال هایی که گذشت بگو. گفتم :بگذار از کسی بگویم که سالها گذشت و از تو نگذشت.
-
317
سهشنبه 7 مهر 1394 13:12
خوب نگاه کن. از پرنده های روی سیم یکی شان منم، همان که رفته، همان که نیست.
-
316
دوشنبه 6 مهر 1394 13:31
از همه جا بوی مهر می آید از سمت تو بوی بی مهری.
-
315
دوشنبه 6 مهر 1394 13:30
تابستان کم کم به پاییز فکر می کند، پرندگان به کوچ، درختان به عریانی... و من به تو فکر می کنم.