۶۳۷

از راهی که با امید می روم

مرا با اندوه برنگردان خدای من!


۶۳۶

اکنون به نظر می رسد که صبورتر شده ام،

اما چراغی در وجودم خاموش شده است

که دوست داشتم تا ابد دوشن بماند.


۶۳۵

گل میخرد برای مزارم غروب ها

تا زنده بودم آنکه نیامد به دیدنم 


۶۳۴

مرا کمی بیشتر دوست داشته باش

چرا که فکر می کنم  پایان غم انگیزی خواهم داشت.


۶۳۳

فدای طاقتت مادر، تو می گویی صبوری کن

مگر با این صبوری ها خودت یک روز خوش دیدی؟

۶۳۲

در انتظار تو نیستم

در انتظار منم که با تو رفت.


۶۳۱

اما عزیز من!

زندگی که فتح قله ها نیست

زندگی گاهی بیرون آمدن از دره هاست...


۶۳۰

تا که می رنجیم ،انگ زودرنجی می زنند

زود رنجاندن روا  و  زودرنجیدن خطاست!


۶۲۹

در میان این همه تاریکی،

روشنایی چشمان مادرم بود

که راه را نشانم می داد.


۶۲۸

از کسی که دل تان او را دشمن می داند؛

برحذر باشید!


۶۲۷

هر کس که برای سخن تو نشاط نشان ندهد

زحمت شنیدن سخنت را از او بردار.


۶۲۶

سلام بر آنهایی که هیچ چیز خوشحال شان نمی کند.


۶۲۵

هنگام دفنم آمدی، بین جماعت دیدمت

در حین تلقین بغض تو، دارد تکانم می دهد


۶۲۴

در خانه مادری را بستند و سپس همه چیز تمام شد.


۶۲۳

من همسن چین و چروک دستای توام 

من باعث راه نرفتن پاهای توام 

من دیروز سیاهی موهای توام 

من تنها دلیل عشق فردای توام


۶۲۲

حواسم نبود و نفهمیدم ناگهان دیدم عاشقت هستم 



۶۲۱

یک ذره دلت تنگ نشد ...خانه ات آباد؟!

یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد...؟!


۶۲۰

سلام بر پیام هایی که هرگز ارسال نشد

از ترس سردی پاسخ...


۶۱۹

وقتی در نهایت متوجه می شوید که نحوه رفتار یک شخص، بیشتر از اینکه به شما ارتباط داشته باشد،

به کشمکش های درونی خود  او ارتباط دارد،

چیزی به دل نگرفتن و گذشت کردن را می آموزید.


۶۱۸

همه اخلاق بد دارند،

یکی می بیند، ترکت می کند،

یکی می بیند، ترکت می دهد!


۶۱۷

ابتدا فکر می کردم شاید یک اتفاق ساده باشد،

تا اینکه بعد از او هیچ اتفاق دیگری در من رخ نداد...


۶۱۶

حاکمانی که نمی دانند شب مردمانشان چگونه به صبح می رسد،

دیگر چه فرق می کند به شراب نشسته باشند،

یا به نبایش ایستاده باشند.


۶۱۵

از من فقط خبر داشت، همین

مثل مردمی که می دانند جایی از جهان جنگ است...


۶۱۴

تو دلت یه دریاست که همرنگ چشماته

دلم یه صحراست که کویر بغضامه

الان کجایی....؟


۶۱۳

غم از من ، خنده مال تو

همیشه خوش به حال تو


۶۱۲

یک پاییز، یک زمستان،  یک بهار و یک تابستان را اینجا سپری کردم.

از این پس همه چیز تکراری است.


۶۱۱

کاش کمی از خودم را برای خودم نگه داشته بودم ،

تو امانت دار خوبی برای همه من نبودی...


۶۱۰

آنها که ما را گریاندند

آیا توانستند

با همان کیفیت نخستین بخندند؟


۶۰۹

سلام بر آنان که زندگی مجبورمان کرد بی آنها روزگار بگذرانیم

حال آنکه آنها، در قلب مان زیباترین داستان ها بودند.


۶۰۸

زخم های بی نظیری به تن دارم.

اما تو مهربان ترین شان بودی...

عمیق ترین شان...

عزیزترین شان...


۶۰۷

_ چطور افسرده ای؟ دنیا پر از زیباییه!

+ چطور آسم داری؟ دنیا پر از اکسیژنه!


۶۰۶

قصه ها که تمام می شود ،آدمها به کجا می روند...؟


۶۰۵

و در آخر کسی کنارت می ماند که دوستت دارد،

نه کسی که دوستش داری.


۶۰۴

زودتر از من بمیر!

تنها کمی زودتر،

تا تو آنی نباشی که مجبور است

راه خانه را تنها برگردد...


۶۰۳

دل نشکونید!

خرده هاش، خوشحال ترین لحظه هاتون رو زخمی میکنه!


۶۰۲

چه شکلی میشه که یه آدم یادش بره 

با چی خوشحال می شده؟!

من یادم رفته.


۶۰۱

آدمها به زندگی شما برمی گردند،

بعد از اینکه از شخصی که فکر می کردند بهتر از شماست ،

ناامید می شوند.


۶۰۰

می دانم چرا هیچ گاه به یاد من نیستی،

من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی.

انسان به زخم ها بیشتر می اندیشد تا مرهم ها.


۵۹۹

به یه جایی رسیدم که  حتی خدا هم نگاهم می کنه میگه:

چرا هر کاری میکنم ، تو حالت خوب نمیشه لعنتی!


۵۹۸

اگر مرگم فرا رسید و تو را ندیدم...

فراموش نکن من دیدار تو را آرزو کردم.


۵۹۷

از کنار غریبه ای رد شدم،

که تمامش را می شناختم

به همراه انبوهی خاطره...


۵۹۶

اعتقاداتت را برای خودت نگه دار،

 انسانیتت را به همه دنیا نشان بده.


۵۹۵

هیچ وقت یادم نمی رود،

برایم  لحظات سختی ساختید،

درحالیکه زندگی همینجوری هم  برایم سخت بود.


۵۹۴

مرده ها بیشتر از زنده ها گل می گیرند، 

چون پشیمانی قوی تر از قدرشناسی است.


۵۹۳

گاهی باید، از یاد برد و رفت از یاد

گاهی سکوتت بهتره از بغض و فریاد


۵۹۲

وسط یه راهی منو ول کردی و رفتی،

که کل مسیر رو به خاطر تو اومده بودم...


۵۹۱

سکوت آدمها بوی دلخوری می دهد،

پرحرفی شان هم  بوی دلتنگی.


۵۹۰

ناراحتی آدما رو جدی بگیرید،

ناراحتی از اونا یه آدم جدید میسازه،

که دیگه نمی شناسیسون.


۵۸۹

از وقتی تو برآورده نشدی، 

دیگر آرزو نکردم....


۵۸۸

و هیچکس  جز آنانی که می شناختم،

به من زیانی نرساندند.

خدا به آنانی که نمی شناسم، جزای خیر دهد.